سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اوصاف اهل آخرت

(3)

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَواهُمْ وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ وَلَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ اِنْ قامُوا بَیْنَ یَدَىَّ کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ لااَرى فى قَلْبِهِمْ شُغْلاً لَِمخْلُوق فَوَعِزَّتى وَ جَلالى لاَُحْییَنَّهُمْ حَیاةً طَیِّبَهً، اِذا فارَقَتْ اَرْواحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ، لااُسَلِّطُ عَلَیْهِمْ مَلَکَ الْمَوْتِ وَ لایَلى قَبْضَ رُوحِهِمْ غَیْرى وَ لاََفْتَحَنَّ لِرُوحِهِمْ اَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها وَ لاََرْفَعَنَّ الْحُجُبَ کُلَّها دُونى وَ لاَمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ وَ الْحُورَ الْعینَ فَلْتَزِفَّنَّ وَ الْمَلائِکَةَ فَلْتُصَلّینَّ وَ الاَْشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَثِمارَ الجَنّةِ فَلْتُدْلینَّ وَ لاَمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتى تَحْتَ الْعَرْشِ، فَلْتَحْمِلَنَّ جِبالا مِنَ الْکافُورِ وَ الْمِسْکِ الاَْذْفَرِ فَلْتَصیرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَیرِ النَّارِ فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَ لایَکُونُ بَیْنى وَ بَیْنَ رُوحِهِ سِترٌ. فَاَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ اَهلا بِقُدُومِکَ عَلَىَّ، اِصْعَدْ بِالْکَرامَةِ وَ الْبُشْرى وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنات لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ، خالِدینَ فیها اَبَداً اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ. فَلَوْ رَاَیْتَ الْملائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُ بِها واحِدٌ وَ یُعْطیها الاْخَرَ»

 پیش از این، بخشى از ویژگى هاى اهل آخرت بررسى شد و در این قسمت، بخش دیگرى از ویژگى هاى آنان را بیان مى کنیم.

 اهمیت مبارزه با نفس امّاره

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَوائِهِمْ وَالشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ»

 بیستمین ویژگى: مردم در عمرشان یک بار مى میرند، ولى اهل آخرت، در اثر مبارزه با نفس و مخالفت با هوى و هوس و مجاهده با شیطانى که در درون آنهاست، روزى هفتاد بار مى میرند.

یعنى مخالفت با هواهاى نفسانى به قدرى دشوار است که زحمت و رنج آن بیش از رنج تحمل مرگ است. اگر رنج مخالفت با نفس را با رنج تحمل مرگ مقایسه کنیم، پى مى بریم که اهل آخرت در روز هفتاد برابر زحمت و رنجى را که هنگام مرگ بر انسان پیش مى آید، تحمل مى کنند. آن قدر انگیزه آنان براى اطاعت خدا و مخالفت با هواى نفس قوى است که در مقابل هیجانات شدید و گرایشهاى قوى نفس و وسوسه هاى شیطانى با تمام وجود مقاومت مى کنند و دل از خدا نمى کنند، گویى هر روز هفتاد بار خود را به مرگ وا مى دارند؛ ولى دل به شیطان نمى دهند! حاضرند روزانه هفتاد بار جان بکنند ولى دل به دنیا و هواهاى نفسانى و شیطان نسپارند. (این جمله از حدیث معراج، در واقع، اشاره دارد به اهمیت مبارزه با نفس و مخالفت با هواهاى نفسانى، اما اینکه انسان تا چه حد باید خود را جهت تحمل مشقتهاى ناشى از مبارزه با نفس آماده سازد، در ویژگى بعدى ذکر شده است).

تعبیر «الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ» یک تعبیر کنایى است، در زبان فارسى نیز مى گوییم: «شیطان در رگ و پوستش رفته است»، یعنى شیطان آن قدر به انسان نزدیک است و در وسوسه کردن مهارت دارد که گویى در درون رگهاى انسان جاى گرفته است و با خون در تمامى اعضا و اندام او جریان پیدا مى کند.


نوشته شده در  یکشنبه 86/11/14ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اوصاف اهل آخرت

(3)

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَواهُمْ وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ وَلَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ اِنْ قامُوا بَیْنَ یَدَىَّ کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ لااَرى فى قَلْبِهِمْ شُغْلاً لَِمخْلُوق فَوَعِزَّتى وَ جَلالى لاَُحْییَنَّهُمْ حَیاةً طَیِّبَهً، اِذا فارَقَتْ اَرْواحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ، لااُسَلِّطُ عَلَیْهِمْ مَلَکَ الْمَوْتِ وَ لایَلى قَبْضَ رُوحِهِمْ غَیْرى وَ لاََفْتَحَنَّ لِرُوحِهِمْ اَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها وَ لاََرْفَعَنَّ الْحُجُبَ کُلَّها دُونى وَ لاَمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ وَ الْحُورَ الْعینَ فَلْتَزِفَّنَّ وَ الْمَلائِکَةَ فَلْتُصَلّینَّ وَ الاَْشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَثِمارَ الجَنّةِ فَلْتُدْلینَّ وَ لاَمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتى تَحْتَ الْعَرْشِ، فَلْتَحْمِلَنَّ جِبالا مِنَ الْکافُورِ وَ الْمِسْکِ الاَْذْفَرِ فَلْتَصیرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَیرِ النَّارِ فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَ لایَکُونُ بَیْنى وَ بَیْنَ رُوحِهِ سِترٌ. فَاَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ اَهلا بِقُدُومِکَ عَلَىَّ، اِصْعَدْ بِالْکَرامَةِ وَ الْبُشْرى وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنات لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ، خالِدینَ فیها اَبَداً اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ. فَلَوْ رَاَیْتَ الْملائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُ بِها واحِدٌ وَ یُعْطیها الاْخَرَ»

 پیش از این، بخشى از ویژگى هاى اهل آخرت بررسى شد و در این قسمت، بخش دیگرى از ویژگى هاى آنان را بیان مى کنیم.

 اهمیت مبارزه با نفس امّاره

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَوائِهِمْ وَالشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ»

 بیستمین ویژگى: مردم در عمرشان یک بار مى میرند، ولى اهل آخرت، در اثر مبارزه با نفس و مخالفت با هوى و هوس و مجاهده با شیطانى که در درون آنهاست، روزى هفتاد بار مى میرند.

یعنى مخالفت با هواهاى نفسانى به قدرى دشوار است که زحمت و رنج آن بیش از رنج تحمل مرگ است. اگر رنج مخالفت با نفس را با رنج تحمل مرگ مقایسه کنیم، پى مى بریم که اهل آخرت در روز هفتاد برابر زحمت و رنجى را که هنگام مرگ بر انسان پیش مى آید، تحمل مى کنند. آن قدر انگیزه آنان براى اطاعت خدا و مخالفت با هواى نفس قوى است که در مقابل هیجانات شدید و گرایشهاى قوى نفس و وسوسه هاى شیطانى با تمام وجود مقاومت مى کنند و دل از خدا نمى کنند، گویى هر روز هفتاد بار خود را به مرگ وا مى دارند؛ ولى دل به شیطان نمى دهند! حاضرند روزانه هفتاد بار جان بکنند ولى دل به دنیا و هواهاى نفسانى و شیطان نسپارند. (این جمله از حدیث معراج، در واقع، اشاره دارد به اهمیت مبارزه با نفس و مخالفت با هواهاى نفسانى، اما اینکه انسان تا چه حد باید خود را جهت تحمل مشقتهاى ناشى از مبارزه با نفس آماده سازد، در ویژگى بعدى ذکر شده است).

تعبیر «الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ» یک تعبیر کنایى است، در زبان فارسى نیز مى گوییم: «شیطان در رگ و پوستش رفته است»، یعنى شیطان آن قدر به انسان نزدیک است و در وسوسه کردن مهارت دارد که گویى در درون رگهاى انسان جاى گرفته است و با خون در تمامى اعضا و اندام او جریان پیدا مى کند.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/9/14ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

عدم تبعیت از خواهش هاى نفسانى

 «یا اَحْمَدُ؛ لاتَتَزَیَّنْ بِلینِ الِلّباسِ وَ طیبِ الطَّعامِ وَ لینِ الْوَطاءِ. فَاِنَّ النَّفْسَ مَأْوى کُلِّ شَرِّ وَ رَفیقُ کُلِّ سُوء تَجُرُّها اِلى طاعَةِ اللّهِ وَتَجُرُّکَ اِلى مَعْصِیَتِهِ وَ تُخالِفُکَ فى طاعَتِهِ وَ تُطیعُکَ فى مایَکْرَهُ و تَطْغى اِذا شَبِعَتْ وَتَشْکُوا اِذا جاعَتْ وَ تَغْضَبُ اِذا افْتَقَرَتْ و تَتَکَبَّرُ اِذا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسى اِذا کَبُرَتْ وَ تَغْفَلُ اِذا اَمِنَتْ وَ هِىَ قَرینَةُ الشَّیْطانِ. وَ مَثَلُ النَّفْسِ کَمَثَلِ النَّعامَةِ تَأْکُلُ الْکَثیرَ وَ اِذا حُمِلَ عَلَیهْا لاتَطیرُ وَ کَمَثَلِ الدِّفْلى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ.»

خداى سبحان خطاب به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: زینت خود را در لباس زیبا و غذاى خوب و بستر نرم قرار نده، زیرا نفس جایگاه هرگونه شرّى است و دوست همه بدى هاست.تو او را به اطاعت خدا مى خوانى و او تو را به معصیت خدا مى کشاند و در اطاعت پروردگار با تو مخالفت مى کند و در آنچه خدا را ناخوشایند است، اطاعت مى کند و هنگام سیرى طغیان و هنگام گرسنگى شکایت مى کند، هنگام فقر غضبناک است و هنگام بى نیازى فخر مى فروشد. در هنگام پیرى و بزرگسالى فراموش کار مى شود و هنگام امنیت و خاطر آسودگى غفلت مى ورزد. نفس رفیق و قرین شیطان است، مَثل او مَثل شترمرغ است که زیاد مى خورد؛ ولى اگر بارى بر او نهند پرواز نمى کند و نیز همانند خرزهره است که رنگش زیباست و مزه اش تلخ است.

     در این بخش از روایت، خداى متعال پیامبر اکرم را از اطاعت نفس و انقیاد او برحذر مى دارد. البتّه بر همگان روشن است که پیامبر اکرم معصوم است و در معرض لغزش و اطاعت نفس قرار نمى گیرد. عصمت انبیا با هدایت الهى همراه است و الهامات و وحى الهى و علومى که خدا به آنها مى دهد، موجب عصمت آنها مى گردد و اگر خدا علم و عصمت به انبیا نمى داد، از خود چیزى نمى داشتند. این بیانات بیشتر براى تعلیم دیگران است، گویى مخاطب اصلى آن، همه مردمند که باید در همه اعصار، در مسیر تکاملى خود، از آن بهره گیرند. محور این بخش از حدیث عدم تبعیّت از نفس است. منظور از نفس چیست که در اخلاق و مواعظ تأکید شده است که انسان با آن مخالفت کند و نگذارد بر او مسلط شود و یا در حدیث آمده است «اَعْدى عَدُوِکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْک»(پیامبر فرمود: دشمن ترین دشمنان تو، نفس توست که بین دو پهلویت قرار گرفته. بحارالانوار، ج 70، ص64. ) نفس مشترک لفظى است: در حکمت و فلسفه مساوى با روح آدمى است و مسلّم در اخلاق بدین معنا نیست؛ چون روح گرایشهاى گوناگونى دارد و عقل، تمایلات متعالى انسان، فطرت الهى از شئون او است و اساساً روح بسیار شریف است و به خداى متعال انتساب دارد: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى»(الحجر/29. ) و دمیدم در آن از روحم. پس این نفس که از آن مذمّت شده عیناً روح نیست، بلکه چیزى است که در برابر عقل بکار مى رود و لذا معمولا در کتابهاى اخلاقى و کلمات دانشمندان مشاهده مى شود که مسئله جنگ و مبارزه بین نفس و عقل مطرح مى شود و اینکه انسان در این میدان مبارزه، گاهى جانب نفس را گرفته و زمانى طرف عقل را مى گیرد و هر دو از شئون روح هستند: هنگامى که روح انسان به منش حیوانى و طبیعت و مادیات گرایش دارد، از آن نظر که داراى این گرایشهاست، نفس نامیده مى شود و زمانى که میل به تعالى و اوج گرفتن از این جهان مادّى دارد و میل به تقّرب به خداى متعال و کمالات عالى انسانى دارد، اصطلاحاً به آن عقل گفته مى شود و البته این عقل غیر از آن عقلى است که در فلسفه مطرح است.

     به هر حال منظور از نفسى که دشمن انسان است، آن دسته از گرایشهایى است که مانع ترقى روح انسان و تقرّب به سوى خداست. خداوند روح انسان را در جایگاهى قرار داده که مى تواند از آن تنزل کند و نیز مى تواند ترقى کرده و به عالم بالا صعود و عروج کند. نفس در علم اخلاق و روایات عاملى است که انسان را تنزل مى دهد و ویژگى هاى پست و ضد ارزشها را در او جاى مى دهد. و در مقابل گرایشهایى که موجب تعالى انسان مى شود، برخاسته از عاملى است به نام عقل که روح را پرواز مى دهد و به خدا نزدیک مى کند. طبق این تعریف، انسان باید تلاش کند از نفس، یعنى از عاملى که او را به سقوط و انحطاط مى کشاند برحذر باشد و با آن به شدّت مبارزه کند و بر آن مسلط گردد. انسانى که فطرتاً کمال طلب است و به حکم عقل مى باید به مراتب عالى کمال برسد، شرعاً موظّف است به سوى خدا حرکت کرده و به او تقرّب یابد و بالطبع باید با چنین عاملى که موجب سقوط و تنزّل او مى گردد مبارزه کند، اگر انسان به این گرایشها میدان دهد: گرایش به لباس، خوراک، تجمّل و زینت دنیا و... روز به روز این گرایشها قوى تر مى شوند. هر قدر انسان بیشتر به تمایلاتش پاسخ مثبت دهد، بیشتر با آنها انس مى گیرد و رفته رفته بر شدّت میل او افزوده مى گردد.

     البتّه این معنا به تجربه نیز ثابت گردیده است، چنانکه در ماه رمضان که انسان روزه مى گیرد، پس از گذشت چند روز به گرسنگى عادت کرده و به تدریج تمایل به غذا در او فروکش مى کند و پس از ماه رمضان، شب و روز به دنبال خوردن و آشامیدن مى رود و میل او به غذاهاى گوناگون بیشتر مى شود. این معنا درباره شهوات نفسانى و تمایل به ارضاى غرایز جنسى نیز صادق است. چنانکه جوان مؤمنى که هنوز همسر اختیار نکرده و مصمّم است جلوى طغیان شهوت را بگیرد، این کار برایش آسان است، چون به آن عادت کرده است، ولى وقتى که ازدواج کرد، بیشتر در معرض معصیت قرار مى گیرد. بنابراین جوانان مؤمنى که تازه ازدواج کرده اند، باید بیشتر حواس شان را جمع کنند و نباید چنین وانمود کنند که ما راه حلال را یافته ایم و هرگز به معصیت دچار نمى گردیم، برعکس در آن هنگام شیطان بیشتر وسوسه مى کند، چون راه استفاده از حلال براى آنها باز شده و لذّت را چشیده اند و روز به روز تمایلشان شدیدتر مى شود. و نیز در سایر خواسته هاى نفسانى، با تجربه براى انسان روشن مى گردد که هر چه بیشتر به نفس خود میدان دهد و بیشتر به خواسته هاى آن پاسخ گوید، تمایلش شدیدتر مى گردد. این معنا در مسائل معنوى نیز صادق است: در ابتدا براى انسان، خواندن نماز شب دشوار است، اگر با زنگ ساعت از خواب بلند شود، باز مى خوابد و حتى اگر از خواب برخاسته، مشغول نماز شب شود، باز کسل است و با بى حالى و بى رمقى نماز مى خواند. رفته رفته، با تمرین و تداوم یافتن این کار، آنقدر خواندن نماز شب برایش راحت و عادى مى شود که اگر شبى براى نماز برنخیزد، ناراحت است و گویا گمشده اى دارد.

بنابراین راه تقویت اراده انسان و کنار زدن هواى نفس، تمرین در پاسخ ندادن به خواسته هاى نامشروع نفس است، البته تمرین باید به گونه اى باشد که انسان بتواند آنرا ادامه دهد، نه اینکه کار سخت و دشوارى را شروع کند و نتواند آنرا ادامه دهد. آرام آرام، با نفس خود به مخالفت برخیزد و در آغاز به خواسته هاى محدودى از نفس پاسخ ندهد. بعد از مدتى، چنان بر نفس خود مسلط مى گردد که هرگز در برابر تمایلات حیوانى و طبیعى زود گذر رام نمى گردد.

بنابراین خداى متعال به حبیب خود توصیه مى فرماید که به همه خواسته هاى نفس پاسخ مثبت ندهد و از غذاى خوشمزه استفاده نکند و در بستر نرم نخوابد و همچنین لباس زیبا نپوشد، چرا که عادت به اینها، به تدریج سبب ارتکاب حرام خواهد شد.

انسان اگر زیاد به دنبال لذّت هاى حلال برود، در ابتدا به مکروهات و پس از آن به حرام کشانده مى شود؛ چنانکه گفته شده: «مَنْ حامَ حُولَ الْحِمى یُوشَکُ اَنْ یَقَعَ فیهِ»(بحارالانوار، ج 73، ص 29. )

کسى که بر لب پرتگاه حرکت کند، ممکن است بلغزد و به درون آن سقوط کند، پس باید از قرق گاه فاصله گرفت.

در روایات فراوانى وارد شده که مستحبات، قرق گاه واجبات هستند، یعنى اگر انسان بخواهد واجباتش ترک نشود باید در کنار آن برخى مستحبات را انجام دهد، تا مبادا واجبات ترک گردد و نیز مکروهات، قرق گاه محرمات است؛ یعنى انسان باید از مکروهات دورى گزیند تا به محرمات مبتلا نگردد و در واقع مکروهات، مرز بین انسان و محرمات است و خداوند این مرز را قرار داده تا بندگانش به گناه مبتلا نگردند. چرا که اگر انسان مقید شود از چیزى که شبیه محرمات است، دورى گزیند به حرام مبتلا نمى شود. از طرف دیگر سفارش شده است که انسان به مستحبات عمل کند تا مبادا واجبات ترک گردد بعلاوه، نافله نمازهاى واجب براى این است که اگر آن نمازها کم و کاستى دارد، به وسیله نافله ها جبران گردد.


نوشته شده در  پنج شنبه 86/9/1ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اولیاى خدا و محو گشتن در جمال ربوبى

«وَلَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ اِنْ قامُوا بَیْنَ یَدَىَّ کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»بیست و یکمین ویژگى: آن قدر ضعیف و لاغرند که اگر بادى بوزد آنها را تکان مى دهد، اما وقتى در برابر من به عبادت مى ایستند، چونان سدى آهنین خسته نمى شوند و هیچ چیز آنها را از جاى خود تکان نمى دهد. این افراد ممکن است از لحاظ نیروى بدنى و نیز در انجام کارهاى دنیوى ضعیف باشند و از بدنى لاغر برخوردار باشند، اما همین بدنهاى نحیف و لاغر، هنگامى که در مقام اطاعت خدا و عبادت او بر مى آیند، آنچنان قوت و نشاط مى یابند که قابل توصیف نیست و هیچ توانمندى به پاى آنان نمى رسد. ما وقتى به نماز مى ایستیم، اگر کمى نماز طول بکشد ویا اگر امام جماعت کُند نماز بخواند، خسته مى شویم و مرتب این پا و آن پا مى کنیم، با اینکه در بحبوحه جوانى بسر مى بریم و داراى نشاط و نیرو هستیم. چه بسا امام جماعت، با سنى نزدیک به هشتاد، نود سال براى عبادت بیش از ما قدرت داشته باشد. او در سن کهولت و پیرى از ارتباط با خدا خسته نمى شود، اما ما جوانهاى نیرومند با خواندن دو رکعت نماز خسته مى شویم! پس ارتباطى بین نیروى بدنى و طاقت بر عبادت وجود ندارد، بلکه عشق و علاقه روحى است که انسان رابراى عبادت و بندگى خدا توانمند مى کند. علاقه و تمرین دو عامل اساسى براى پیشرفت انسان در دست یابى به هدف است؛ حتى اگر آن هدف در ظاهر دست نایافتنى باشد. کارهاى خارق العاده اى که برخى افراد انجام مى دهند، مثل حرکت هاى «آکروباتیک» و «ژیمناستیک»، براى انسان شگفت آور است و انجام آنها براى ما باور کردنى نیست، ولى برخى با علاقه و تمرین و ممارست توانسته اند به چنین کارهایى دست زنند، چرا که اگر انسان با علاقه وارد هر رشته اى شود، متوقف نمى گردد و پیشرفت مى کند. اگر واقعا بخواهیم در صدد عبادت و پرستش خداوند برآییم و در این راه مقاومت کنیم موفق مى گردیم؛ عمده این است که دل بخواهد و کشش و جاذبه و عشق در انسان وجود داشته باشد. از آنجا که نقل داستان اولیاى خدا آموزنده است، به نقل داستان یکى از اولیاى خدا مى پردازیم. مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى صاحب کرامتهاى زیادى بود. ایشان در مشهد بسر مى برد و بسیارى از اوقات به پشت بام حرم مطهر رفته، در کنار گنبد و محاذى قبر مطّهر مشغول عبادت مى گشت. یکى از خدام آستانه مقدسه نقل مى کند: گویا شب جمعه بود و ایشان کلید در پشت بام را از من خواست، من در را باز کردم و وى به پشت بام رفته و مشغول نماز شد ـ چنانچه معروف است مرحوم شیخ حسنعلى اصفهانى، قیام نماز را زیاد طول مى داد و در آن سوره هاى طولانى مى خوانده است. در آن شب تصمیم داشته بود رکوع نماز را طول بدهد ـ آن خادم مى گوید: به پشت بام رفتم، تا به ایشان اطلاع دهم، در حرم را مى خواهم ببندم، ولى دیدم مشغول رکوع است. چند دقیقه صبر کردم، بلکه نماز ایشان تمام شود؛ ولى هر چه منتظر ماندم سر از رکوع بر نداشت. هوا خیلى سرد بود و برف نیز شروع به باریدن کرد. من براى احتیاط، قدرى هیزم کنار ایشان گذاشتم که پس از رفتن من، آتشى بر افروزد و از سرماى هوا و بارش برف در امان بماند. سپس در را بستم و به خانه رفتم، ولى پیوسته نگران ایشان بودم، منتظر بودم سحر شود تا به حرم رفته، ببینم ایشان در چه حالى بسر مى برد. اتفاقا آن شب برف سنگینى بارید. بالاخره سحر شد و در حرم را باز کردند، من بسرعت داخل حرم شدم و به سراغ ایشان رفتم، با کمال تعجب دیدم ایشان هنوز در حال رکوع بود و حدود یک وجب برف روى پشت ایشان نشسته بود. بالاخره نزدیک اذان صبح ایشان نماز را تمام کرد. نزدیک رفتم، دیدم اصلا احساس ضعف و ناراحتى نمى کند، گویا برفى نباریده است. با اینکه مشتى استخوان بود و بدنى نحیف و لاغر داشت، از شب تا به صبح، به انگیزه عشق به خدا در حال رکوع بود و در برابر آن برف و سرما مقاومت کرد! ما وقتى قدرى رکوعمان طول مى کشد، کمرمان ناراحت مى شود و نمى توانیم مقاومت کنیم، ولى اولیاى خدا به جهت عشق و علاقه به عبادت و مناجات با خدا، به ملائکه اقتدا مى کنند و به رکوع و سجده هاى طولانى مى پردازند و به مرور زمان، با یارى خداوند بر عبادت توان مى یابند، چنانکه این مطلب در قرآن و روایات و دعاها، کراراً بیان گردیده است و بدان سفارش شده است. (به هر جهت این بخش از روایت اشاره دارد به اینکه ممکن است، انسان از نظر نیروى بدنى و نیز براى انجام کارهاى دنیوى ضعیف باشد، اما براى عبادت خدا توان و قدرت فوق العاده اى داشته باشد). از مرحوم آیة الله امینى(رضی الله عنه) سؤال شد: آیا شما حدیثى را که درباره حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شده که شبى هزار رکعت نماز مى خواندند، تصدیق مى کنید و آیا چنین چیزى امکان دارد؟ ایشان فرمود: من خودم این کار را تجربه کرده ام. از دوستان ایشان نقل شده است که، در طول یک ماه رمضان، هر شب بعد از افطار تا سحر در حرم حضرت امام رضا(علیه السلام) هزار رکعت نماز مى خواند. این از لحاظ قدرت ظاهریشان براى عبادت که نشان مى دهد که از نظر توان ظاهرى، و جسمى آمادگى دارند، عاشقانه در برابر خدا بایستند و به مناجات مشغول گردند، گرچه عبادت تنها به توان ظاهرى بستگى ندارد و مهمتر از آن توجه قلبى به خداوند است که در هنگام انجام این عبادتهاى طولانى، حتى براى لحظه اى، چیزى غیر از خدا به دلشان خطور نمى کند. «لااَرى فى قَلْبِهِمْ شُغْلاً لِمَخْلُوق» بیست و دومین ویژگى: لحظه اى دلشان به آفریده اى مشغول نمى گردد.

ما وقتى دو رکعت نماز مى خوانیم، به چیزى که توجه نداریم خداست، اما آنها دلشان به هیچ مخلوقى توجه ندارد و فقط به خداى متعال مشغول مى گردد. خداوند متعال آنان را مورد تمجید و تشویق خود قرار داده است و بشارت مى دهد (البته این بشارت از زبان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بدانها داده مى شود، ولى هر یک از آن بشارتها، بشارتى خصوصى از جانب خدا به آنهاست).


نوشته شده در  یکشنبه 86/7/15ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اوصاف اهل آخرت

(3)

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَواهُمْ وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ وَلَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ اِنْ قامُوا بَیْنَ یَدَىَّ کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ لااَرى فى قَلْبِهِمْ شُغْلاً لَِمخْلُوق فَوَعِزَّتى وَ جَلالى لاَُحْییَنَّهُمْ حَیاةً طَیِّبَهً، اِذا فارَقَتْ اَرْواحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ، لااُسَلِّطُ عَلَیْهِمْ مَلَکَ الْمَوْتِ وَ لایَلى قَبْضَ رُوحِهِمْ غَیْرى وَ لاََفْتَحَنَّ لِرُوحِهِمْ اَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها وَ لاََرْفَعَنَّ الْحُجُبَ کُلَّها دُونى وَ لاَمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ وَ الْحُورَ الْعینَ فَلْتَزِفَّنَّ وَ الْمَلائِکَةَ فَلْتُصَلّینَّ وَ الاَْشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَثِمارَ الجَنّةِ فَلْتُدْلینَّ وَ لاَمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتى تَحْتَ الْعَرْشِ، فَلْتَحْمِلَنَّ جِبالا مِنَ الْکافُورِ وَ الْمِسْکِ الاَْذْفَرِ فَلْتَصیرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَیرِ النَّارِ فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَ لایَکُونُ بَیْنى وَ بَیْنَ رُوحِهِ سِترٌ. فَاَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ اَهلا بِقُدُومِکَ عَلَىَّ، اِصْعَدْ بِالْکَرامَةِ وَ الْبُشْرى وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنات لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ، خالِدینَ فیها اَبَداً اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ. فَلَوْ رَاَیْتَ الْملائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُ بِها واحِدٌ وَ یُعْطیها الاْخَرَ»

 پیش از این، بخشى از ویژگى هاى اهل آخرت بررسى شد و در این قسمت، بخش دیگرى از ویژگى هاى آنان را بیان مى کنیم.

 اهمیت مبارزه با نفس امّاره

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَوائِهِمْ وَالشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ»

 بیستمین ویژگى: مردم در عمرشان یک بار مى میرند، ولى اهل آخرت، در اثر مبارزه با نفس و مخالفت با هوى و هوس و مجاهده با شیطانى که در درون آنهاست، روزى هفتاد بار مى میرند.

یعنى مخالفت با هواهاى نفسانى به قدرى دشوار است که زحمت و رنج آن بیش از رنج تحمل مرگ است. اگر رنج مخالفت با نفس را با رنج تحمل مرگ مقایسه کنیم، پى مى بریم که اهل آخرت در روز هفتاد برابر زحمت و رنجى را که هنگام مرگ بر انسان پیش مى آید، تحمل مى کنند. آن قدر انگیزه آنان براى اطاعت خدا و مخالفت با هواى نفس قوى است که در مقابل هیجانات شدید و گرایشهاى قوى نفس و وسوسه هاى شیطانى با تمام وجود مقاومت مى کنند و دل از خدا نمى کنند، گویى هر روز هفتاد بار خود را به مرگ وا مى دارند؛ ولى دل به شیطان نمى دهند! حاضرند روزانه هفتاد بار جان بکنند ولى دل به دنیا و هواهاى نفسانى و شیطان نسپارند. (این جمله از حدیث معراج، در واقع، اشاره دارد به اهمیت مبارزه با نفس و مخالفت با هواهاى نفسانى، اما اینکه انسان تا چه حد باید خود را جهت تحمل مشقتهاى ناشى از مبارزه با نفس آماده سازد، در ویژگى بعدى ذکر شده است).

تعبیر «الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ» یک تعبیر کنایى است، در زبان فارسى نیز مى گوییم: «شیطان در رگ و پوستش رفته است»، یعنى شیطان آن قدر به انسان نزدیک است و در وسوسه کردن مهارت دارد که گویى در درون رگهاى انسان جاى گرفته است و با خون در تمامى اعضا و اندام او جریان پیدا مى کند.


نوشته شده در  شنبه 86/7/14ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری