«تَنامُ اَعْیُنُهُمْ وَ لا تَنامُ قُلُوبُهُمْ»
1- وسائل الشیعه، ج 11، ص 380.
دهمین ویژگى: چشمانشان به خواب مى رود، ولى دلشان بیدار است. وقتى انسان به موضوعى اهتمام داشته باشد، نه تنها در بیدارى فکر خود را بدان مشغول مى کند، بلکه در خواب نیز چنین است؛ چون علاقه و توجه نفس به آن موضوع معطوف گردیده است. برخى از علاقه مندان به تحصیل علم، حتى در خواب نیز مطالعه مى کردند و در اطراف مسائل علمى فکر مى کردند، تاآنجا که نقل مى کنند یکى از بزرگان در خواب به حل مسائل غامض و پیچیده مى پرداخت و با فکر کردن در اطراف آن مسائل، به حل آنها دست مى یافت.
یکى از دوستان نقل مى کرد: «من علاوه بر درسهاى خود، مطول نیز تدریس مى کردم. در خانه پدرم بسر مى بردم و در کنار پدر و مادرم به مطالعه مى پرداختم. شبى مطالعاتم تا دیر وقت طول کشید، مادرم چند بار بیدار شد و گفت: هنوز مطالعه مى کنى، برو بخواب؟ من هنوز به مطالعه مطول نرسیده بودم، پیش خود گفتم اگر به مطالعه درس مطول بپردازم، مادرم ناراحت مى شود. براى رضایت او درس مطول را مطالعه نکرده خوابیدم. در عالم خواب احساس کردم نشسته ام و مطول را مطالعه مى کنم. دقیقاً کلمه به کلمه و سپس حواشى مربوط به آن درس را مطالعه کردم و مطالب را در ذهنم دسته بندى نمودم، چنانکه در یک مطالعه عمیق چنین مى کردم. صبح که از خواب بیدار شدم، یادم آمد که در خواب درس مطول را مطالعه مى کردم و دقیقاً آنچه را در خواب مطالعه کرده بودم، در ذهنم حاضر بود. وقتى براى درس رفتم، بهتر از روزهاى قبل به تدریس مطول پرداختم»
البته به برکت اطاعت از مادر، خداوند چنین توفیقى به آن شخص داده بود، ولى به هر حال اگر انسان به چیزى علاقه و توجه داشته باشد، در خواب نیز از آن غافل نمى گردد.
اهل آخرت به جهت محبت زیاد به خدا و اولیاى او و اهتمامى که به امر آخرت دارند، در خواب نیز از آنها غافل نمى گردند و به آنها توجه دارند. اهل آخرت به خدا علاقه دارند و طبیعى است که در خواب نیز دلشان متوجه اوست؛ پس دلشان به خواب نمى رود.اگرانسان در خواب نیزاین حالات را داشته باشد، گویا عمرش دو برابر گردیده، چرا که خوابش هدر نمى رود و گویا در هنگام خواب بیدار است و به خدا توجه دارد. شاید کسانى که به این مقام دست یافته اند، مسائل را در خواب روشنتر و واضح تر از بیدارى درک مى کنند، چون در آن هنگام روحشان تمرکز بیشترى دارد و کمتر به تدبیر بدن مى پردازد و به جهت این فراغت، درک و شهودهاى روح در عالم خواب قویتر است.
مرحوم میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى در یکى از کتابهایش مى نویسد که من کسى را سراغ دارم ـ ظاهراً حالت خودشان را بیان مى کنند ـ که در هنگام خواب، معرفت نفس برایش حاصل گشته و از عظمت حالتى که درک کرده بود، از خواب بیدار مى شود.
«اَعْیُنُهُمْ باکِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاکِرَةٌ»
یازدهمین ویژگى: چشمشان گریان و دلشان همواره به یاد خداست.
خداوند مى فرماید:
«وَ اَمّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»(1)
و هر کس از حضور در پیشگاه با عظمت ربوبى ترسید و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت جایگاه ابدى اوست.
در بین بزرگان، علما و دوستان خدا، ویژگى حیا بسیار بارز و برجسته بوده است. از جمله علماى معاصر مى توان به مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله) اشاره کرد که ایشان خیلى با حیا بودند و زیاد در چشم دیگران خیره نمى شدند. ایشان مى فرمود: استاد ما مرحوم شیخ محمد حسین کمپانى(رحمه الله) چنان پرحیا بود که در هنگام درس نمى توانست در چشمان شاگردان خود نگاه کند. بزرگان دیگرى که ما دیدیم نیز چنین بودند و اساساً بر اساس این روایت اهل آخرت کم رو و باحیا هستند، همیشه نگرانند که نکند به حق کسى تجاوز کنند، به کسى بى ادبى روا دارند؛ آنها در برابر ذات مقدس الهى، پیوسته سرافکنده و شرمسارند.
یکى از اساتید ما مى فرمود: «در نجف شخصى بود که بعد از بازنشسته شدن از کار دولتى، مجاور نجف گشته بود. وقتى آن شخص راه مى رفت، با اینکه قد بلند و رشیدى داشت و در راه رفتن سرش را بالا مى گرفت، احساس مى کردم سر دیگرى نیز دارد که به زیر افتاده است (این احساس یا از طریق شهود باطنى و یا از راه دیگرى برایشان حاصل گشته بود). ایشان مى فرمود: من به راز این امر پى نبردم تا هنگام وفات آن شخص شد و او عده اى از علما و یکى از مراجع را به خانه خود دعوت کرد تا در حضور آنها وصیت کند. در حضور آن بزرگان گفت: خدایا تو شاهدى که من از هنگام بلوغ تاکنون، عالماً عامداً گناه نکرده ام (معمولا انسان در هنگام وفات از گناهان خود توبه مى کند و انسان براى چنان ادعایى خیلى جرئت باید داشته باشد). بعد از این جریان پى بردم، آن حالتى که در هنگام راه رفتن از او مى دیدم با این ادعا متناسب بود»
به هر حال اهل آخرت همواره از خداى متعال خجل و شرمنده اند ونیزدر برابر مردم مواظب هستند که مبادا خطایى از آنها سربزند و به حق دیگران تجاوز کنند و یا حق کسى رعایت نگردد. بر عکس اهل دنیا از رفتار خود باکى ندارند و از خدا ومردم احساس شرم نمى کنند.
«قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، کَثیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلیلٌ مَکْرُهُمْ»
حماقتشان کم است و نفعشان زیاد و فریب و مکرشان اندک است.
سومین ویژگى اهل آخرت: این است که حماقت و نابخردیشان اندک است و عاقلانه و از روى برنامه عمل مى کنند.
چهارمین ویژگى: این است که نفع آنها براى مردم فراوان است
پنجمین ویژگى: این است که مکر و نیرنگ آنها اندک است و صادقانه با دیگران برخورد مى کنند.
«اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب»
ششمین ویژگى: مردم از دست آنان در آسایش و امنیتند و خود در سختى و رنج. (برخود سخت مى گیرد که مبادا به حقوق دیگران تجاوز کند).
یکى از اساتید ما داستانى از آیة الله میرزا محمد تقى شیرازى نقل مى کردند: ـ آن مرحوم از مراجع سامرا و از جهت دقت نظر، فقیهى کم نظیر بود. فتواى جهاد ایشان در جنگ علیه انگلیس معروف است ـ .
مرحوم شیخ محمد کاظم شیرازى که از شاگردان ایشان بوده اند نقل کرده اند: «یک روز هنگام غروب از منزلم خارج شدم، دیدم میرزا محمد تقى شیرازى مقابل منزلم قدم مى زند. سلام کردم و گفتم: آقا منتظر کسى هستید؟ فرمود: منتظر شما بودم. گفتم: خوب بود در مى زدید؛ فرمود: مى دانستم که معمولا شما در چنین ساعتى از منزل خارج مى شوید و نخواستم مزاحمت ایجاد کنم، صبر کردم تا از منزل بیرون بیایید. گفتم: چه امرى داشتید؟ فرمود: شهریه ات را آورده ام»! جاى شگفتى است که آن مرجع بزرگ، شهریه شاگردش را به در خانه اش مى برد، تا نکند وقت او به جهت گرفتن شهریه هدر رود، علاوه در نمى زند تا نکند مزاحمتى ایجاد کند و منتظر مى ماند تا او از منزل خارج شود!
«کَلا مُهُمْ مَوْزُونٌ» هفتمین ویژگى: این است که سنجیده سخن مى گویند، قبل از سخن گفتن مى اندیشند و زیان و نفع آن را بررسى مى کنند که مبادا بر خلاف رضاى خدا و به زیان دیگران باشد، و حساب شده سخن مى گویند. نه آن چنان سربسته و مجمل سخن مى گویند که براى دیگرى قابل فهم نباشد و نه چنان به تکرار و توضیح مى پردازند که موجب ملال و خستگى مخاطب گردد؛ بلکه به اندازه سخن مى گویند.
«مُحاسِبینَ لاَِنْفُسِهِمْ»
هشتمین ویژگى: این است که به محاسبه نفس خود مى پردازند.
در روایتى وارد شده است که هر شب از خود حسابرسى کنید، چنانکه یک شریک به حسابرسى شریک خود مى پردازد: وقتى دو نفر در معامله یا کارى با هم شریک شده اند و یکى از آن دو سرمایه اش را به دست دیگرى سپرده، مرتب از او حساب مى کشد که با سرمایه اش چه مى کند و چقدر سود بدست آورده است. شما
نیز نفس را که سرمایه عمرتان را در اختیار دارد شریک خود فرض کنید. هر شب از او حساب بکشید که این عمر را در چه راهى صرف کردى؟ که مبادا در این معامله زیان بینید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: «حاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا»(1)
قبل از اینکه در قیامت محاسبه شوید، به حسابرسى نفس خود بپردازید.
«مُتْعِبینَ لَها»
نهمین ویژگى: این است که نفس خود را به زحمت مى اندازند.
«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ اَهْلَ الْخَیْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، کَثیرٌ حَیائُهُمْ، قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، کَثیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلیلٌ مَکْرُهُم. اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب، کَلامُهُمْ مَوْزُونٌ. مُحاسِبینَ لاَِنْفُسِهِمْ، مُتْعِبینَ لَها. تَنامُ اَعْیُنُهُمْ وَ لاتَنامُ قُلُوبُهُمْ. اَعْیُنُهُمْ باکِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاکِرَةٌ. اِذا کُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلینَ کُتِبُوا مِنَ الذّکِرینَ. فی اَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ وَ فی آخِرِها یَشْکُرُونَ، دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ کَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِکَةُ وَ یَدُورُ دُعائُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ یَسْمَعَ کَلامَهُمْ کَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَدَ»
در این بخش از حدیث معراج اوصاف و ویژگى هاى اهل آخرت ذکر گردیده است. خداوند در بیان اولین و دومین ویژگى آنان مى فرماید:
«اِنَّ اَهْلَ الْخَیْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ کَثیرٌ حَیائُهُمْ»
اى محمد: چهره هاى اهل آخرت و خیر، با نجابت و حیایشان فراوان است.
ابتدا خداوند بیان مى کند که دوستداران آخرت با حیا هستند. انسانهاى بى حیا و بى شرم به کارهاى زشت و رفتار ناشایست دست مى یازند و از دیگران پروایى ندارند.
طبیعى است اهل دنیا به کارهایى که در فرهنگ دینى زشت و ناپسند به شمار مى رود، دست مى زنند و با سماجت و تکراراعمال زشت،حیاى آنهاازبین مى رود؛ ولى در مقابل، اهل آخرت مواظبندکه کارزشتى از آنها سرنزند،بدین جهت حیاى فطریشان باقى مى ماند.
در ادامه حدیث معراج پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از ویژگى هاى اهل دنیا و آخرت سؤال مى کند و خداوند در ابتدا، به بیان بیست ویژگى از اهل دنیا مى پردازد و پس از آن ویژگى هاى اهل آخرت را ذکر مى کند:
«قالَ: اَهْلُ الدُّنْیا مَنْ کَثُرَ اَکْلُهُ و ضِحْکُهُ وَ نَوْمُهُ و غَضَبُهُ»
خداوند مى فرماید: اهل دنیا کسى است که پرخور و پرخنده و پرخواب و پرغضب است.
اولین ویژگى اهل دنیا: پرخورى و شکم بارگى است. شکى نیست که دنیاخواهى از شکم شروع مى گردد و شکم ریشه اکثر مفاسد است. کسانى که شکم پرستند، براى ارضاى لذت جویى شکم، به دنبال مال حرام نیز مى روند و پس از آن به ارضاى سایر شهوات مى پردازند.
اولین چیزى که انسان را به سوى خود جلب مى کند و حتى اولین چیزى که کودک در هنگام تولد درخواست مى کند، خوردنى هاست، لذا اهل دنیا همّشان شکم بارگى است. در مقابل، اهل آخرت پرخور و شکم باره نیستند، بلکه به اندازه نیاز و ضرورت و در حدى که براى عبادت و انجام وظایف توان داشته باشند، غذا تناول مى کنند، آن هم نه به جهت لذت بردن از خوردنى هاى دنیا بلکه براى کسب نیرو.
دومین ویژگى: خنده فراوان است. اهل دنیا همواره مى خندد، چون در اندیشه آخرت نیست و از خدا نمى ترسد، اگر به فکر عاقبت خود بود و از خدا مى ترسید، بى خیال عمر خود را به خنده و شادى هاى بى حد نمى گذراند. اما اهل آخرت و کسى که در اندیشه آخرت است، گر چه براى آخرت خود تلاش مى کند، ولى همیشه نگران عاقبت خویش است که نکند خداازاو راضى نگردد و از نعمتهاى بهشتى محروم شود. بنابراین دلش آرام و آسوده نیست که وقت خود رابه گفتگوهاى بى ثمر و خنده هاى مستانه سپرى سازد.
مؤمن در ظاهر خندان و همواره تبسم بر لبهاى او نقش بسته است (قیافه او در هم کشیده و عبوس نیست، تا دیگران از دیدن او ناراحت شوند، بلکه با چهره اى شاد و بشّاش ظاهر مى گردد و با دیگران خوشروست)؛ ولى در باطن در هراس است و نگران عاقبت خویش است. در همان حال که در بین جمع شاد است و به روى آنها مى خندد، در ته دل نگران است که کارش به کجا مى انجامد. آیا به وظیفه خود عمل کرده است، آیا گناهانش بخشوده مى شود؟ و هیچ گاه ازاین نگرانى ها راحت نمى شود.
سومین ویژگى: پرخوابى است. کسى که به فکر آخرت خود و نگران آینده خویش نباشد، راحت و آرام مى خوابد و از جمله خواسته هاى او زیاد خوابیدن است. بالطبع وقتى انسان پرخورى کند سنگین مى شود و در نتیجه خواب بر او مسلط مى گردد. وقتى بیدار است، تمام توجه اش به این است که از لذتهاى دنیا بهره برد و شکم خود را از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ پرسازد، وقتى خسته شد دنبال جاى آرام و بستر نرمى است که در آن بخوابد! در مقابل اهل آخرت نمى خواهد لحظه اى از عمرش بیهوده به خواب بگذرد، چشمانش به خواب مى رود؛ ولى دلش بیدار است.
چهارمین ویژگى: خشم فراوان است. اهل دنیا از خود راضى و از همه خشمگین است. وقتى کارى برخلاف میلش رخ دهد،ناراحت مى شود و تحمل دشواریها را ندارد. تمام همّ دنیاپرستان این است که در دنیا خوش باشند، بنابراین توقعشان زیاد است، دوست مى دارند دیگران به آنها احترام بگزارند و بدون چون و چرا از آنها اطاعت کنند و خواسته هایشان را عملى سازند و آن گاه که مى بینند خواسته ها و توقعاتشان برآورده نمى شود،ناراحت مى گردند و اوقاتشان تلخ مى شود و بر دیگران خشم مى گیرند.
انسان نمى تواند انتظار داشته باشد همه چیز بر وفق مرادش رُخ دهد، چرا که
خواه ناخواه، اتفاقات و حوادثى براى انسان پیش مى آید: چه از نظر حوادث طبیعى، مثل بیمارى و چه از نظر مشکلاتى که در برخورد با دیگران پیش مى آید، چون برخورد با دیگران همیشه خوشایند نیست و گاهى از دیگران رفتار ناشایستى سر مى زند که باعث رنجش انسان مى گردد.
«قَلیلُ الرِّضا لایَعْتَذِرُ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیْهِ وَ لایَقْبَلُ عُذْرَ مَنْ اِعتَذَرَ اِلَیْهِ»
از جمله ویژگى هاى اهل دنیا این است که کم راضى و خرسند مى شوند و از کسى که به حقش بدى کرده اند عذرخواهى نمى کنند و اگر کسى از آنها عذرخواهى کرد نمى پذیرند.
پنجمین ویژگى: کم راضى و خرسند مى گردند و همواره از دیگران طلب کارند.
ششمین ویژگى: وقتى به دیگران بدى مى کنند، پوزش نمى خواهند. عذرخواهى از آثار فروتنى است و براى دنیاپرستان بسیار دشوار است که شخصیت خود را خرد کنند و در برابر کسى که باو ظلم کرده اند، عذر بخواهند و به کردار زشت خود اعتراف کنند.
از جمله خصوصیات کودکان این است که در برابر کار زشتى که مرتکب مى شوند، عذرخواهى نمى کنند و این کار براى آنها بسیار سخت و دشوار است، لذا کسانى که سعى در تربیت کودک خود دارد، از اول به کودک خود یاد مى دهند که اگر کار اشتباهى کرد، عذرخواهى کند. شاید این لجاجت و سرسختى براى کودکان ـ که در مقابل کار بد خود عذرخواهى نمى کنند و سرسختند ـ چندان عیب نباشد و نشانه استقلال شخصیت آنها باشد، ولى براى دیگران عیب است.
مؤمن اگر خطایى از او سر زد و نسبت به دیگرى کوتاهى کرد، فوراً باید عذرخواهى کند؛این روحیه موجب مى گردد انسان ازگناهان خویش توبه کند و درغیراین صورت سعى مى کند عمل خود را توجیه کند (و چنین وانمود مى کند که چاره اى جز انجام آن کار نبود).
هفتمین ویژگى: عذردیگران رانمى پذیرد.حتى اگر دیگرى خطاى کوچکى مرتکب شد و عذرخواهى کرد، عذرش را نمى پذیرد.تقریبا این ویژگى و روحیه با روحیه سابق متلازم است: کسى که در برابر خطاهاى خود عذرخواهى مى کند، عذر دیگران را هم مى پذیرد، اما کسانى که حاضر نیستند عذرخواهى کنند، در مقابل، عذر دیگران را نیز نمى پذیرند.
«کَسْلانٌ عِنْدَ الطّاعَةِ وَ شُجاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ. اَمَلُهُ بَعیدٌ وَ اَجَلُهُ قَریبٌ، لایُحاسِبُ نَفْسَهُ»
هنگام عبادت کسل و هنگام معصیت، شجاع و قهرمان است. مرگش نزدیک است و آرزوهاى دور و دراز دارد و خود را محاسبه نمى کند.
هشتمین ویژگى: در هنگام عبادت کسل است و هنگام معصیت شجاع. وقتى بناست به عبادت خدا بپردازد سست مى گردد و کسل مى شود، این پا و آن پا مى کند و پیوسته عبادت و نماز را به تأخیر مى اندازد: هنگامى که وقت نماز فرا مى رسد، جدى نیست که نماز را در اول وقت به جا آورد و چنان وقت را تلف مى کند که چندان فرصتى براى نماز باقى نمى ماند. خداوند این خصوصیت را از جمله اوصاف منافقان به شمار مى آورد:
«وَ لایَأْتُونَ الصَّلَوةَ اِلاّ وَ هُمْ کُسالى ...»(توبه/54.)
(منافقان) با کراهت و کسالت به نماز مى پردازند.
اهل دنیا در مقابل کسالت و بى حالى در هنگام عبادت، به گاه معصیت و گناه قوى و مصممند و با شجاعت دست به گناه مى زنند.
نهمین ویژگى: با اینکه مرگش نزدیک است، آرزوهاى دور و دراز دارد. دنیاگرایان غیر از دنیا چیزى ندارند که به آن دلخوش باشند، هدف و خواسته اى جز دنیا ندارند و هر چه بخواهند،از نعمت هاى دنیا، در اختیارشان هست؛ پس طبیعى است که به آرزوها و امیدهاى نایافتنى سرگرم شوند. خداوند در این باره مى فرماید:
«... یَوَدُّ اَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ اَلْفَ سَنَة...» هرکدام آنها مایل است هزار سال عمر کند.
انسان در سر آرزوهاى دور و دراز مى پروراند، در صورتى که اجل او نزدیک است و عمر او مجال دست یافتن به آن اهداف و آرزوها را به او نمى دهد؛ چرا که معمولا عمر انسان از شصت، هفتاد سال تجاوز نمى کند. مگر برادر، خواهر و سایر بستگان و نزدیکان ما چقدر عمر کردند که ما بیش از آن عمر کنیم. با این حال چطور آرزوهایى را در سر مى پرورانیم که براى رسیدن به آنها صدها سال عمر نیاز است! اهل دنیا چنان شیفته و فریفته دنیا گردیده اند که توجه ندارند، آن امیدها و آرزوهاى طولانى در عمر کوتاه انسان برآورده نمى گردد.
دهمین ویژگى: به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمى پردازد.
دوستداران دنیا، تنها دنیا و لذتهاى آن را مى شناسند و شکى نیست که نمى توانند به همه اهداف و آرزوهاى دنیوى خویش دست یابند و همیشه در استفاده از لذتها کم مى آورند، بنابر این حسابى براى خود نمى بینند که به آن بپردازند. آنها به روز حساب یقین ندارند تا از پیش، خود را براى حسابرسى آماده سازند. کسانى که به آخرت اعتقاد دارند، همواره آخرت در برابر چشمانشان جلوه گر است، لذا مواظب اعمال خویش هستند و خود را براى روز حساب آماده مى کنند.
در قرآن و روایات بسیار روى محاسبه نفس تأکید و سفارش شده است؛ در حدیثى امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند:
«حاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا...»(1)
قبل از اینکه به حساب اعمالتان رسیده شود، به محاسبه نفس خود همت گمارید.
مؤمن در هر ساعتى که از عمرش مى گذرد، تأمل مى کند و مى اندیشد که آن ساعت را چگونه گذراند و شب هنگام خواب به محاسبه کارهاى روزانه خود مى پردازد و کاستى هاى آن را بررسى مى کند و اگر کاستى در اعمال خود دید، درصدد توبه و جبران آن برمى آید، ولى کسى که به جهان آخرت و روز حساب معتقد نیست، در اندیشه حسابرسى نفس نیست. ماه ها و سال ها مى گذرند و نمى اندیشد که آنها چگونه سپرى شدند، آیا رفتار او شایسته و به جا بود و یا ناشایست و زشت!
«قَلیلُ الْمَنْفَعَةِ کَثیرُ الْکَلامِ، قَلیلُ الْخَوْفِ. کَثیرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعامِ وَ اِنَّ اَهْلَ الدُّنْیا لایَشْکُرُونَ عِنْدَ الرَّخاءِ وَ لایَصْبِرُون عِنْدَ الْبَلاءِ»
کم نفع مى رساند و سخن فراوان مى گوید (ادعاى او زیاد است)، خوف او از مقام الهى اندک و هنگام رسیدن به طعام بسیار شادمان است. اهل دنیا نه هنگام آسایش شکر مى کنند و نه در بلا صابرند.
یازدهمین و دوازدهمین ویژگى: به دیگران نفع نمى رسانند (چون همه چیز را براى خود مى خواهند) و نیز بسیار سخن مى گویند: هنگام سخن گفتن، از هر درى سخن مى گویند و فراوان ادعا مى کنند، ولى هنگام عمل که بناست خدمتى و نفعى به جامعه برسانند، از آن لافها و ادعاهاى پوچ و بى مایه خبرى نیست.
سیزدهمین و چهاردهمین ویژگى: ترس اندک از خدا و شادمانى هنگام آماده شدن غذاست. از خدا و آخرت و نتیجه اعمال خود ترسى ندارند و به مجرد تهیه غذا و رسیدن بوى آن به مشامشان، شاد مى گردند و بانشاط، خود را آماده خوردن غذا مى کنند.
پانزدهمین ویژگى: نه هنگام آسایش شکرمى کنند ونه بربلا وگرفتارى صابرند.
«کَثیرُ النّاسِ عِنْدَهُمْ قَلیلٌ. یَحْمِدُونَ اَنْفُسَهُمْ بِما لایَفْعَلُونَ وَ َیدَّعُونَ بِما لَیْسَ لَهُمْ وَ یَتَکَلَّمُونَ بِما یَتَمَنُّونَ وَ یَذْکرُوُنَ مَساوِى النّاسِ وَ یُخْفُونَ حَسَناتِهِمْ»
1- بحارالانوار ج 70، ص 73.
کارهاى بسیار مردم نزد آنان اندک است و خود را به چیزى که انجام نداده اند مى ستایند و چیزى را ادعا مى کنند که در وجود آنان نیست و از آرزوهایشان سخن مى گویند و همواره بدى هاى مردم را بازگو مى کنند و خوبى هایشان را مخفى مى دارند.
شانزدهمین ویژگى: شمار مردم را به حساب نمى آورند، کارهاى خیرى که دیگران انجام مى دهند، حتى اگر فراوان نیز باشد، در چشم آنان اندک است. در واقع خود را نمى شکنند که به خوبى هاى دیگران اعتراف کنند. وقتى از او سؤال مى کنى: فلانى چقدر معلومات دارد؟ به زحمت مى گوید، بله تا حدى معلوماتى دارد! خدمات شایان، عبادتها،جان فشانیها و ایثارگریهاى دیگران براى اونمودى ندارد.در مقابل کارى که خود انجام مى دهد،برایش خیلى جلوه دارد و پیوسته به خود مى بالدکه ما چنین و چنان کردیم!
هفدهمین و هجدهمین ویژگى: خود را به کارى که انجام نداده اند مى ستایند و چیزى را ادعا مى کنند که در وجود آنان نیست. نه تنها کارهاى کوچک خود را بزرگ مى کنند، بلکه لاف کارهایى را مى زنند که انجام نداده اند! و به دروغ ادعا مى کنند و دوست دارند دیگران آنها را، بر کارهایى که انجام نداده اند، بستایند. در مقابل اهل آخرت اعمال خیر خود را پوشیده مى دارند و نمى گذارند دیگران پى به آنها ببرند.
نوزدهمین و بیستمین ویژگى: همواره تمنا و انتظارات خود را بیان مى کنند و به عیب گویى از دیگران مى پردازند.
سخن که به اینجا مى رسد، پیامبر با تعجّب عرض مى کند: خداوندا؛ آیا اهل دنیا این همه عیب دارند؟! خداوند مى فرماید:
«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ عَیْبَ اَهْلِ الدُّنْیا کَثیرٌ، فیهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ. لاْیَتَواضَعُونَ لِمَنْ یَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ اَنْفُسِهِمْ عُقَلاءٌ وَ عِنْدَ الْعارِفینَ حُمَقاءٌ»
اى محمد؛ عیوب اهل دنیا فراوان است، از جمله، آنان جاهل و احمقند (صلاح و فساد خود را تشخیص نمى دهند). در برابر معلم و استاد خویش تواضع ندارند. خود گمان مى کنند در زمره عاقلانند؛ ولى در نظر عارفان، احمق هایى بیش نیستند.
از اینکه در برخى از روایات وارد شده که دشمن اهل دنیا باشید، نباید پنداشت که با هر کس که به برخى از ویژگى هاى دنیاپرستان متصف گردیده دشمنى ورزیم،ولو او مسلمان و شیعه باشد: مثلا اگر دیدیم کسى پرخور است، با او دشمن شویم! نباید با مؤمن دشمن بود، حتى اگر گناهکار باشد، بلکه باید عمل ناشایست او را دشمن داشت.
در روایتى وارد شده است که وقتى خدا کسى را دوست بدارد، هرگز با او دشمنى نمى کند و اگر کار ناشایستى از او سرزد، تنها آن کار بد را دشمن مى دارد. در مقابل خداوند با کافر دشمن است و حتى اگر هزاران کار نیک نیز انجام دهد، با خودش دشمن است، ولى کارش را نیک مى شمرد. پس از دیدگاه اسلام قوام شخصیت انسان، به ایمان و کفر است، آن ایمان و کفرى که در دل انسان ریشه دارد. اگر گاهى، در عمل، از مؤمن انحرافى سر مى زند و یا از کافر کار خوبى سرمى زند، موجب تغییر هویت و شخصیت آن دو نمى گردد. گفته خداوند در حدیث معراج که اى پیامبر، اهل دنیا را دشمن بدار، نباید موجب گردد با هر کسى که صفت زشتى از او سرزد دشمن شویم، اگر چنین باشد، شایسته است هر کس در ابتدا با خود دشمنى کند، چون در هر یک از ما برخى از ویژگى هاى اهل دنیا وجود دارد.