«یا اَحْمَدُ؛ لاتَتَزَیَّنْ بِلینِ الِلّباسِ وَ طیبِ الطَّعامِ وَ لینِ الْوَطاءِ. فَاِنَّ النَّفْسَ مَأْوى کُلِّ شَرِّ وَ رَفیقُ کُلِّ سُوء تَجُرُّها اِلى طاعَةِ اللّهِ وَتَجُرُّکَ اِلى مَعْصِیَتِهِ وَ تُخالِفُکَ فى طاعَتِهِ وَ تُطیعُکَ فى مایَکْرَهُ و تَطْغى اِذا شَبِعَتْ وَتَشْکُوا اِذا جاعَتْ وَ تَغْضَبُ اِذا افْتَقَرَتْ و تَتَکَبَّرُ اِذا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسى اِذا کَبُرَتْ وَ تَغْفَلُ اِذا اَمِنَتْ وَ هِىَ قَرینَةُ الشَّیْطانِ. وَ مَثَلُ النَّفْسِ کَمَثَلِ النَّعامَةِ تَأْکُلُ الْکَثیرَ وَ اِذا حُمِلَ عَلَیهْا لاتَطیرُ وَ کَمَثَلِ الدِّفْلى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ.»
خداى سبحان خطاب به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: زینت خود را در لباس زیبا و غذاى خوب و بستر نرم قرار نده، زیرا نفس جایگاه هرگونه شرّى است و دوست همه بدى هاست.تو او را به اطاعت خدا مى خوانى و او تو را به معصیت خدا مى کشاند و در اطاعت پروردگار با تو مخالفت مى کند و در آنچه خدا را ناخوشایند است، اطاعت مى کند و هنگام سیرى طغیان و هنگام گرسنگى شکایت مى کند، هنگام فقر غضبناک است و هنگام بى نیازى فخر مى فروشد. در هنگام پیرى و بزرگسالى فراموش کار مى شود و هنگام امنیت و خاطر آسودگى غفلت مى ورزد. نفس رفیق و قرین شیطان است، مَثل او مَثل شترمرغ است که زیاد مى خورد؛ ولى اگر بارى بر او نهند پرواز نمى کند و نیز همانند خرزهره است که رنگش زیباست و مزه اش تلخ است. در این بخش از روایت، خداى متعال پیامبر اکرم را از اطاعت نفس و انقیاد او برحذر مى دارد. البتّه بر همگان روشن است که پیامبر اکرم معصوم است و در معرض لغزش و اطاعت نفس قرار نمى گیرد. عصمت انبیا با هدایت الهى همراه
است و الهامات و وحى الهى و علومى که خدا به آنها مى دهد، موجب عصمت آنها مى گردد و اگر خدا علم و عصمت به انبیا نمى داد، از خود چیزى نمى داشتند. این بیانات بیشتر براى تعلیم دیگران است، گویى مخاطب اصلى آن، همه مردمند که باید در همه اعصار، در مسیر تکاملى خود، از آن بهره گیرند. محور این بخش از حدیث عدم تبعیّت از نفس است. منظور از نفس چیست که در اخلاق و مواعظ تأکید شده است که انسان با آن مخالفت کند و نگذارد بر او مسلط شود و یا در حدیث آمده است «اَعْدى عَدُوِکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْک»(1) نفس مشترک لفظى است: در حکمت و فلسفه مساوى با روح آدمى است و مسلّم در اخلاق بدین معنا نیست؛ چون روح گرایشهاى گوناگونى دارد و عقل، تمایلات متعالى انسان، فطرت الهى از شئون او است و اساساً روح بسیار شریف است و به خداى متعال انتساب دارد: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى»(2) و دمیدم در آن از روحم. پس این نفس که از آن مذمّت شده عیناً روح نیست، بلکه چیزى است که در برابر عقل بکار مى رود و لذا معمولا در کتابهاى اخلاقى و کلمات دانشمندان مشاهده مى شود که مسئله جنگ و مبارزه بین نفس و عقل مطرح مى شود و اینکه انسان در این میدان مبارزه، گاهى جانب نفس را گرفته و زمانى طرف عقل را مى گیرد و هر دو از شئون روح هستند: هنگامى که روح انسان به منش حیوانى و طبیعت و مادیات گرایش دارد، از آن نظر که داراى این گرایشهاست، نفس نامیده مى شود و زمانى که میل به تعالى و اوج گرفتن از این جهان مادّى دارد و میل به تقّرب به خداى متعال و کمالات عالى انسانى دارد، اصطلاحاً به آن عقل گفته مى شود و البته این عقل غیر از آن عقلى است که در فلسفه مطرح است. به هر حال منظور از نفسى که دشمن انسان است، آن دسته از گرایشهایى است
1- پیامبر فرمود: دشمن ترین دشمنان تو، نفس توست که بین دو پهلویت قرار گرفته. بحارالانوار، ج 70، ص64.
2- الحجر/29.
که مانع ترقى روح انسان و تقرّب به سوى خداست. خداوند روح انسان را در جایگاهى قرار داده که مى تواند از آن تنزل کند و نیز مى تواند ترقى کرده و به عالم بالا صعود و عروج کند. نفس در علم اخلاق و روایات عاملى است که انسان را تنزل مى دهد و ویژگى هاى پست و ضد ارزشها را در او جاى مى دهد. و در مقابل گرایشهایى که موجب تعالى انسان مى شود، برخاسته از عاملى است به نام عقل که روح را پرواز مى دهد و به خدا نزدیک مى کند. طبق این تعریف، انسان باید تلاش کند از نفس، یعنى از عاملى که او را به سقوط و انحطاط مى کشاند برحذر باشد و با آن به شدّت مبارزه کند و بر آن مسلط گردد. انسانى که فطرتاً کمال طلب است و به حکم عقل مى باید به مراتب عالى کمال برسد، شرعاً موظّف است به سوى خدا حرکت کرده و به او تقرّب یابد و بالطبع باید با چنین عاملى که موجب سقوط و تنزّل او مى گردد مبارزه کند، اگر انسان به این گرایشها میدان دهد: گرایش به لباس، خوراک، تجمّل و زینت دنیا و... روز به روز این گرایشها قوى تر مى شوند. هر قدر انسان بیشتر به تمایلاتش پاسخ مثبت دهد، بیشتر با آنها انس مى گیرد و رفته رفته بر شدّت میل او افزوده مى گردد. البتّه این معنا به تجربه نیز ثابت گردیده است، چنانکه در ماه رمضان که انسان روزه مى گیرد، پس از گذشت چند روز به گرسنگى عادت کرده و به تدریج تمایل به غذا در او فروکش مى کند و پس از ماه رمضان، شب و روز به دنبال خوردن و آشامیدن مى رود و میل او به غذاهاى گوناگون بیشتر مى شود. این معنا درباره شهوات نفسانى و تمایل به ارضاى غرایز جنسى نیز صادق است. چنانکه جوان مؤمنى که هنوز همسر اختیار نکرده و مصمّم است جلوى طغیان شهوت را بگیرد، این کار برایش آسان است، چون به آن عادت کرده است، ولى وقتى که ازدواج کرد، بیشتر در معرض معصیت قرار مى گیرد. بنابراین جوانان
مؤمنى که تازه ازدواج کرده اند، باید بیشتر حواس شان را جمع کنند و نباید چنین وانمود کنند که ما راه حلال را یافته ایم و هرگز به معصیت دچار نمى گردیم، برعکس در آن هنگام شیطان بیشتر وسوسه مى کند، چون راه استفاده از حلال براى آنها باز شده و لذّت را چشیده اند و روز به روز تمایلشان شدیدتر مى شود. و نیز در سایر خواسته هاى نفسانى، با تجربه براى انسان روشن مى گردد که هر چه بیشتر به نفس خود میدان دهد و بیشتر به خواسته هاى آن پاسخ گوید، تمایلش شدیدتر مى گردد. این معنا در مسائل معنوى نیز صادق است: در ابتدا براى انسان، خواندن نماز شب دشوار است، اگر با زنگ ساعت از خواب بلند شود، باز مى خوابد و حتى اگر از خواب برخاسته، مشغول نماز شب شود، باز کسل است و با بى حالى و بى رمقى نماز مى خواند. رفته رفته، با تمرین و تداوم یافتن این کار، آنقدر خواندن نماز شب برایش راحت و عادى مى شود که اگر شبى براى نماز برنخیزد، ناراحت است و گویا گمشده اى دارد.
بنابراین راه تقویت اراده انسان و کنار زدن هواى نفس، تمرین در پاسخ ندادن به خواسته هاى نامشروع نفس است، البته تمرین باید به گونه اى باشد که انسان بتواند آنرا ادامه دهد، نه اینکه کار سخت و دشوارى را شروع کند و نتواند آنرا ادامه دهد. آرام آرام، با نفس خود به مخالفت برخیزد و در آغاز به خواسته هاى محدودى از نفس پاسخ ندهد. بعد از مدتى، چنان بر نفس خود مسلط مى گردد که هرگز در برابر تمایلات حیوانى و طبیعى زود گذر رام نمى گردد.
بنابراین خداى متعال به حبیب خود توصیه مى فرماید که به همه خواسته هاى نفس پاسخ مثبت ندهد و از غذاى خوشمزه استفاده نکند و در بستر نرم نخوابد و همچنین لباس زیبا نپوشد، چرا که عادت به اینها، به تدریج سبب ارتکاب حرام خواهد شد.
انسان اگر زیاد به دنبال لذّت هاى حلال برود، در ابتدا به مکروهات و پس از آن به حرام کشانده مى شود؛ چنانکه گفته شده: «مَنْ حامَ حُولَ الْحِمى یُوشَکُ اَنْ یَقَعَ فیهِ»(1)
1- بحارالانوار، ج 73، ص 29.
کسى که بر لب پرتگاه حرکت کند، ممکن است بلغزد و به درون آن سقوط کند، پس باید از قرق گاه فاصله گرفت.
در روایات فراوانى وارد شده که مستحبات، قرق گاه واجبات هستند، یعنى اگر انسان بخواهد واجباتش ترک نشود باید در کنار آن برخى مستحبات را انجام دهد، تا مبادا واجبات ترک گردد و نیز مکروهات، قرق گاه محرمات است؛ یعنى انسان باید از مکروهات دورى گزیند تا به محرمات مبتلا نگردد و در واقع مکروهات، مرز بین انسان و محرمات است و خداوند این مرز را قرار داده تا بندگانش به گناه مبتلا نگردند. چرا که اگر انسان مقید شود از چیزى که شبیه محرمات است، دورى گزیند به حرام مبتلا نمى شود. از طرف دیگر سفارش شده است که انسان به مستحبات عمل کند تا مبادا واجبات ترک گردد بعلاوه، نافله نمازهاى واجب براى این است که اگر آن نمازها کم و کاستى دارد، به وسیله نافله ها جبران گردد.