همواره خوف و خشیت از خدا بر دل اهل آخرت حاکم است و این حالت، در این افراد، بسیار برجسته است. در واقع خوف آنها از نتایج اعمال و یا از غفلت و خطا و لغزشى است که احیاناً از آنها سر مى زند و عاقبتشان را تیره مى سازد. اما
1- نازعات/41 ـ 40.
احساس خشیت در برابر عظمت الهى، بدین جهت است که هر کس بزرگى و عظمتى را مشاهده کند، خواه ناخواه، در برابر آن عظمت احساس کوچکى و ذلت و خشوع مى کند و هر قدر آن موجود عظیم تر باشد، این حالت در انسان بیشتر مى شود: براى مثال حضرت امام، رضوان اللّه تعالى علیه، که شخصیت عظیمى بود و همه او را به عظمت مى شناختند و روح بزرگى داشت، اگر کسى موفق مى شد به خدمت ایشان مشرف شود، بخصوص اگر در یک جلسه خصوصى با ایشان روبرو مى شد؛ وقتى به انسان نگاه مى کردند بى اختیار احساس مى کرد که دارد ذوب مى شود و خرد مى گردد، از بس ایشان ابهت داشت. ایشان یکى از بندگان خدا بود و به مانند پیامبر و ائمه معصومین نیز نبود، ولى چون مطیع خدا بود، خدا چنان ابهتى به ایشان داده بود که هر کس با ایشان روبرو مى گشت، بى اختیار احساس کوچکى و درهم شکستن مى کردواین بازتاب مواجه شدن باعظمت وجودى اوبود.
شکى نیست که نمى توان به گستره عظمت خداوند پى برد، ولى کسى که شمایى و جلوه اى از عظمت خداوند را درک کند، حالت خوف و خشیت به او دست مى دهد. پس خوف از خداوند اثر طبیعى معرفت و درک عظمت اوست. بنده از افراد متعددى شنیده ام که مرحوم آخوند کاشى ـ که در اصفهان تدریس مى کرده است ـ حالات عجیبى داشته است و هنگام رکوع، به قدرى مى لرزید که نمى توانست خود را کنترل کند. پس از جمله اوصاف اهل آخرت خوف از خداوند است. البته چنانچه در درس قبل متذکر شدیم، اهل آخرت داراى مراتبند: هر کس در حد معرفت و ایمانش مرتبه اى از این ویژگى ها در او ظهور مى یابد، بالطبع آنان که کامل گردیده اند این اوصاف در حد کمال در آنها ظهور مى یابد.
«اِذا کُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلینَ کُتِبُوا مِنَ الذّاکِرینَ»
آنگاه که مردم از غافلان محسوب مى گردند، آنان از ذاکران شمرده مى شوند.
گاهى در زندگى جریانهایى رخ مى دهد، که بر اثر آن عموم مردم غافل مى گردند و خود را مى بازند، حال این جریانها مى تواند وحشت آور باشد و مى تواند شورانگیز باشد؛ به هر جهت در مقابل آن شادى یا ناراحتى، انسان همه چیز را فراموش مى کند و تمام توجه او معطوف آن رخداد و جریان مى گردد؛ ولى اهل آخرت در همان حال که عموم مردم به غفلت مبتلا مى شوند، متوجه خدا هستند.
«رِجالٌ لاّتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِاللّهِ ...»(1)
مردانى که هیچ کسب و تجارتى آنان را از یاد خدا غافل نمى سازد.
«فی اَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ وَ فی آخِرِها یَشْکُرُونَ».
دوازدهمین ویژگى: در آغاز نعمت، حمد و در پایان آن شکر خدا را به جا مى آورند.
وقتى انسان دائماً به خدا توجه داشته باشد، او را فراموش نمى کند و اگر نعمتى در اختیار او قرار گرفت، با توجه به اینکه این نعمت از خداست او را مى ستاید و پس از بهره بردن از نعمت شکر او را به جا مى آورد. اما اهل دنیا از اول توجه ندارند که این نعمت از خداست و آن را دست آورد تلاش خود مى بینند و در آخر نیز خداى را شکر نمى گزارند.
«دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ کَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِکَةُ»
دعاى آنان بالا مى رود و سخن آنها پذیرفته مى شود و ملائکه از آنان خشنودند.
اینکه در لسان شرع تعبیر مى شود دعا به سوى خدا بالا مى رود، به جهت مقام رفیع الهى و علو و رفعت معنوى است که خدا دارد و الا العیاذباللّه؛ خدا جسم نیست که در آسمانها جاى گرفته باشد.
به دیگر سخن: فاصله بین عظمت و مقام رفیع خداوند و بین انسانها بى نهایت است و در واقع او غنى محض است و دیگران فقیرند. مقام الهى بالاتر از آن است که
1- نور/37.
فکر و وهم انسان به آن راه یابد. پس براى اینکه دعاى انسان به خدا برسد باید از مقام پست انسان به سوى مقام رفیع الهى بالا رود.
خداوند در قرآن مى فرماید:
«... اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ ...»(1)
سخن طیب و پاکیزه به سوى خدا بالا مى رود و عمل نیک و خالص آن را بالا مى برد.
در روایات از عملى که مورد پذیرش خداوند قرار گرفته است، چنین تعبیر شده که «آن عمل بالا مى رود» و از عملى که پذیرفته نمى شود، تعبیر مى شود «بالا نمى رود و به سوى صاحبش برگردانده مى شود». سخن اهل آخرت بالا مى رود؛ یعنى از حدّ انسانها و مخلوقات فراتر رفته و به بارگاه الهى راه مى یابد.
«وَ یَدُورُ دُعاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ یَسْمَعَ کَلامَهُمْ کَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَدَ»
و دعاى آنان در زیر حجابها دور مى زند. خداوند دوست مى دارد کلام آنان را بشنود همان طور که مادر، طفل خود را دوست مى دارد.
در معارف دینى وارد شده است که فوق عرش و کرسى حجابهایى قرار دارد و این حجابها و سرادقات از نورند. این تعابیر در روایات براى ترسیم فاصله فهم و درک ما از عظمت خداوندى است و اینکه اگر انسان بخواهد شناخت حقیقى به خدا پیدا کند، از چه مراحلى باید بگذرد و چه حجابها و موانعى را کنار زند؛ البته این حجابها نیز مخلوقات خداوندند. به هر جهت در این جمله از حدیث معراج آمده است که دعاى اهل آخرت بالا مى رود تا به حجابهاى الهى برسد و آنجا مى چرخد و خداوند دوست مى دارد آن دعا را بشنود، چنانکه مادر سخن گفتن بچه خود را دوست مى دارد: این تشبیه بسیار لطیف و پر معناست و در واقع این حالت یک عطیه الهى است که به دوستداران خدا داده مى شود. دعا و مناجات آنها نیز
1- فاطر/10.
لطف الهى است که بر اثر محبت خدا به بندگانش به چنین توفیقى دست مى یابند.
محبت بندگان به خدا با محبت او به بندگانش قابل مقایسه نیست: اگر همه محبتهایى که مادران به فرزندانشان دارند و نیز همه محبتهایى که ازابتداتا پایان عالم پدید آمده است ومى آید رادرکنار محبت خدا قراردهیم، پى مى بریم که قطره اى است دربرابر دریا؛ زیرا محبت خدابى نهایت ومحبت دیگران هر چه باشد محدود است.یعنى محبت خدابه هر یک از بندگانش بیش از همه دوستى ها و محبت هایى است که در عالم وجود دارد.
در حدیث قدسى وارد شده است که شادى و سرور خداوند از توبه بنده اش، بیش از شادمانى کسى است که در بیابان به خواب مى رود و پس از بیدار شدن مى بیند، شتر و زاد و راحله اش ناپدید گردیده است و هر چه جستجو مى کند شتر و زاد و راحله اش را نمى یابد. گرسنه و ناامید در آستانه مرگ قرار مى گیرد و آن گاه که تسلیم مرگ مى گردد، شتر و زاد و راحله اش را در برابر خود مى بیند.
چنین شخصى از یافتن آذوقه و مایه حیاتش، چقدر خوشحال مى گردد؟ خداى متعال از توبه بنده اش بیش از این شاد مى شود. البته این تعبیرات نارساست و در حد فهم ما بیان شده است و الا خداوند حالات متغیر و متفاوت ندارد. (بالاخره حقایق را باید با همین زبان براى ما بیان کنند).
دعاى بندگان مؤمن در زیر حجابهاى بالاى عرش گردش مى کند، چون خدا دوست دارد سخن آنان را بشنود. در روایتى وارد شده است که وقتى مؤمن دعا مى کند، خداوند دیر دعاى او را به اجابت مى رساند تا بیشتر دعا کند؛ چرا که خدا دوست دارد صداى او را بشنود. اما افراد ضعیف الایمان و منافق وقتى درخواستى از خدا مى کنند، زود نیاز آنها را برآورده مى سازد، چون دوست ندارد صدایشان را بشنود.
* * *