امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند:
«مَنْ تَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ لایُغْلَبْ وَ مَنِ اعْتَصَم بِاللّهِ لا یُهْزَمْ»1
کسى که بر خدا توکّل کند مغلوب نمى گردد و هر که به خدا پناه آورد، شکست نمى خورد.
انسان هنگام درخواست چیزى، باید اتّکاء و دلبستگى اش به خدا باشد، زیرا اسباب عادى که در اختیار ماست جز به همان اندازه اى که خدا براى آنها مقرّر فرموده، اثرى ندارند و چنانکه گمان مى شود، در تأثیر مستقل نمى باشند و حقیقت امر و تأثیر در دست خداست؛ از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
«اِذا اَرادَ اَحَدُکُمْ اَنْ لایَسْأَلَ رَبَّهُ اِلاّ اَعْطاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النّاسِ کُلِّهِمْ وَ لا یَکُنْ اِلاّ مِنْ عِنْدِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ»2
وقتى یکى از شما بخواهد که خواسته اش برآورده گردد، باید از تمام مردم مأیوس گردد و بداند رفع حاجت فقط به دست خداى عزیز است.
همچنین در «عدة الدّاعى» از حضرت صادق(علیه السلام) (از طریق پدرانش و ایشان نیز از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) روایت شده است که فرمود:
«أوحَى اللّهُ اِلى بَعْضِ اَنْبِیائِهِ فى بَعْضِ وَحْیِهِ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى لأََقْطَعَنَّ أمَلَ کُلِّ آمِل، أَمَلَ غَیْرى بِالْیَأْسِ وَ لأََکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذِلَّةِ فى النّاسِ وَ لأَُبْعِدَنَّهُ مِنْ فَرَجى وَ فَضْلى، أَیُأَمِّلُ عَبْدى فى الشَّدائِدَ غَیْرى، وَالشَّدائِدُ بِیَدى وَ یَرْجُو سِوایَ وَ أَنَا الْغَنىُّ الْجَوادُ بِیَدِى مَفاتیحُ الأبْوابِ وَ هِىَ مُغْلَقَةٌ وَ بابِى مَفْتوُحٌ لِمَنْ دَعانِى؟»3
خداوند به یکى از پیامبرانش این چنین وحى فرمود:
به عزّت و جلالم سوگند، هر کس به غیر من امید داشته باشد ناامیدش خواهم کرد و در میان مردم جامه ذلّت و خوارى بر او خواهم پوشاند و او را از فضل و گشایش خود دور خواهم داشت. آیا در
1ـ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 288.
2ـ مصباح الشریعة، ص 134.
3ـ به نقل از تفسیر المیزان، ذیل آیه 186 سوره بقره.
|
صفحه 20 |
|
حالى که گرفتاریها به دست من گشوده مى شود، بنده من به دیگرى امید بسته است و وقتى من، بى نیاز و بخشاینده ام و کلید درهاى بسته تنها در دست من است و آن را در برابر درخواست کننده مى گشایم، چگونه بنده ام دست نیاز به سوى غیر من دراز مى کند و به او امیدوار است؟
بحث مزبور را با حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) تعقیب مى کنیم:
حسین بن عُلوان مى گوید: براى کسب علم و دانش در مجلسى نشسته بودم و هزینه سفر من تمام شده بود، یکى از دوستان به من گفت: براى این گرفتارى به چه کسى امیدوارى؟
گفتم: به فلانى.
گفت: به خدا سوگند، حاجتت برآورده نمى شود و به آرزوى خود نخواهى رسید و خواسته تو تحقّق نمى یابد.
اینکه او کلامش را با سوگند به خدا بیان کرد، مایه تعجّب و شگفتى حسین بن عُلوان گردید، لذا به او گفت:
«وَ ما عَلَّمَکَ رَحِمَکَ اللّهُ؟»
تو از کجا مى دانى؟ خدا تو را بیامرزد.
وى در جواب گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
در یکى از کتابها خوانده ام که خداى متعال فرموده است: به عزّت و جلالم و به بزرگوارى و رفعت و استیلایى که بر عرش دارم سوگند، هر کس که به غیر من امید بندد ناامیدش خواهم کرد و نزد مردم به او جامه خوارى مى پوشانم و او را از تقرّب به خود مى رانم و پیوندش را از خود مى برم.
در ادامه این روایت خداى سبحان این نکته را یادآور مى شود: سختى و گرفتارى را من براى بنده ام پیش مى آورم و ایجاد و رفع آن فقط به دست من است، آن وقت چگونه او دست نیاز به سوى دیگرى دراز کرده، به غیر من دل مى بندد، در صورتى که آنها در به وجود آوردن سختیها نقشى نداشته و قطعاً در برطرف ساختن آن نیز قدرت و توانایى نخواهند داشت:
|
صفحه 21 |
|
«اَیُأَمِّلُ غَیْرى فى الشَّدائِدِ؟ وَالشَّدائِدُ بِیَدى وَ یَرْجوُ غَیْرى وَ یَقْرَعُ بالْفِکْرِ بابَ غَیْرى؟ وَ بِیَدى مَفاتیحُ الأبْوابِ وَ هِىَ مُغْلَقةٌ وَ بابى مَفْتوُحٌ لِمَنْ دَعانى»
آیا در سختى و گرفتاریها غیر مرا مى طلبد، در حالى که گرفتارى ها به دست من است و آیا به غیر من امیدوار است و در اندیشه خود درِ خانه جز مرا مى کوبد؟! با آنکه کلید همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانه من به روى کسى که مرا بخواند، باز است.
«فَمَنْ ذَالَّذى اَمَّلَنى لِنَوائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دوُنَها؟»
کیست که در گرفتاریهایش به من امید بسته است و من او را با گرفتارى هایش رها کرده ام.
«وَ مَنْ ذَالَّذى رَجانى لِعَظیمَة فَقَطَعْتُ رَجائَهُ مِنّى؟»
و کیست که در کار بزرگى، به من امید بسته است و من امیدش را از خود بریده باشم؟
«جَعَلْتُ آمالَ عِبادى عِنْدى مَحْفوُظَةً فَلَمْ یَرْضوُا بِحِفْظى وَ مَلأَْتُ سَماواتى مِمَّنْ لایَمَلُّ مِنْ تَسْبیحى وَ أَمَرْتُهُمْ اَنْ لا یُغْلِقوُا الأَْبْوابَ بَیْنى وَ بَیْنَ عِبادى، فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلى»
من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشتم، ولى آنها راضى نشدند که آرزوهایشان نزد من محفوظ باشد (بلکه مى خواهند به دست خودشان و یا دیگران نگهدارى شود، چون اگر راضى بودند آرزوهایشان نزد من باشد سراغ دیگران نمى رفتند؛ و از اینجا معلوم مى شود مرا به خدایى نپسندیدند و یا به من اعتماد نکردند) و آسمان هایم را از کسانى که از تسبیح من خسته نمى شوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند، ولى آنان (بندگان) به قول من اعتماد نکردند.
«أَلَمْ یَعْلَمْ [أَنَّ] مَنْ طَرَقَتْهُ نائِبَةٌ مِنْ نَوائِبى أَنَّهُ لا یَمْلِکُ کَشْفَها اَحَدٌ غَیْرى اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنى»
آیا (کسى که به غیر من امیدوار است) نمى داند که اگر براى او حادثه اى پیش آید، جز به اذن من کسى نمى تواند آنرا برطرف سازد؟
خداوند متعال در قرآن مى فرماید:
«وَ اِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ یُرِدْکَ بِخَیْر فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ...»1
1ـ یونس/107.
|
صفحه 22 |
|
اگر خداوند بر تو ضررى پیش آورد، هیچ کس جز او نمى تواند آن را دفع سازد و اگر خیر و رحمتى بر تو بخواهد، باز احدى نمى تواند آن را ردّ کند.
«فَمالِىَ أراهُ لا هِیاً عَنّى، اَعْطَیْتُهُ بِجُودى مالَمْ یَسْأَلْنى ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنى رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرى»
پس چرا از من غافل و روى گردان است، من با جود و بخشش خود، آنچه را از من نخواست به او دادم، سپس آن را از او گرفتم و او برگشتش را از من نخواست و از غیر من طلب کرد.
بدون درخواست انسان، خداوند نعمتهاى بى شمارى را به او ارزانى داشت، از قبیل: بدن سالم، چشم و گوش سالم، پدر، مادر، رفیق و استاد. حتى قبل از تولّد، خداوند از پیش نعمتها را براى انسان فراهم کرد، غذایش را در سینه مادر قرار داد؛ ولى وقتى جهت آزمایش برخى نعمتها را از او باز مى ستاند، سراغ دیگران مى رود و سراغ کسى که نعمت بدو ارزانى داشته، نمى رود!
«أَفَیَرانى أَبْدَأُ بالْعَطاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ اُسْأَلُ فَلا اُجیبُ سائِلى؟»
من که در ابتدا و پیش از درخواست او عطا مى کنم، مى پندارد هنگامى که از من تقاضا کند به او جواب نمى دهم؟!
«اَبَخیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنى عَبْدى؟» آیا من بخیلم که بنده ام مرا بخیل مى پندارد؟!
«أَوَلَیْسَ الْجُودُ وَالْکَرَمُ لى؟» آیا هر جود و کرمى از من نیست؟!
«أَوَلَیْسَ الْعَفْوُ وَالرَّحمَةُ بِیَدى» آیا عفو و رحمت در دست من نیست؟!
«أَوَلَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الامالِ؟» مگر من محلّ آرزوها نیستم؟!
«فَمَنْ یَقْطَعُها دُونى؟» بنابراین چه کسى جز من مى تواند آرزوها را قطع کند؟!
«أفَلا یَخْشى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرى، فَلَو أَنَّ اَهْلَ سَماواتى وَ اَهْلَ أَرْضى أَمَّلوُا جَمیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ واحِد مِنْهُمْ مِثْلَ ما أَمَّلَ الْجَمیعُ ما انْتَقَصَ مِنْ مُلْکى مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّة وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ»
آیا آنان که به غیر من امید دارند، نمى ترسند (از عذاب یا قطع کردن آرزوهایشان یا از مقام قرب و
|
صفحه 23 |
|
یا از اینکه نعمتهاى خود را از آنان قطع کنم؟) اگر همه اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یک از آنها به اندازه امیدوارى همه آنان بدهم، به قدر عضو مورچه اى از ملک و فرمانروایى من کاسته نمى شود و چگونه کاسته شود از ملکى که من قیّم آن هستم؟
خداوند مى فرماید: اگر آنچه را همه انسانها مى خواهند و به عقلشان راه یافته است، به یک نفر عطا کنم سر سوزنى از مُلک و دارایى من کاسته نمى شود و مسلّماً این همه عطا و بخشش براى خداوند دشوار نیست و او همه آنها را با یک اراده به وجود مى آورد:
«اِنَّما أَمْرُهُ اذا اَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»1
امر و فرمان خدا چنان است که اگر خلقت چیزى را اراده کند، به محض اینکه به او بگوید موجود باش بلافاصله موجود مى گردد.
«فَیابُؤْساً لِلْقانِطینَ مِنْ رَحْمَتى وَ یابُؤْساً لِمَنْ عَصانى وَ لَمْ یُراقِبْنى»2
بدا به حال آنان که از رحمتم ناامیدند و بدا به حال کسانى که نافرمانى کردند و از من پروا نداشتند.
(خدایى که داراى چنین ملک و عظمتى است، چطور بندگان او به خود جرأت مى دهند نافرمانى کنند). این روایت از جمله روایاتى است که در مقام نکوهش از تکیه کردن و امید بستن به دیگران وارد شده و اینکه این خصیصه با «روح توحید» سازگار نیست.
از طرف دیگر، امروزه «اعتماد به نفس» مورد توجه قرار گرفته است و در روان شناسى به عنوان یک ویژگى مثبت شناخته شده است و بدان اهمیت فراوانى داده مى شود؛ کتابها درباره آن نوشته اند و دیگران را تشویق مى کنند که این ویژگى را در خود پدید آورند و در مقابل، زیانها و مضرّات اعتماد به دیگران را برمى شمارند.
1ـ یس/82.
2ـ اصول کافى، ج 3، ص 107، (باب التفویض الى الله والتّوکل علیه) حدیث 7؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 130.
|
صفحه 24 |
|
گرچه امید بستن به قدرت خویش از جنبه عقلانى ستوده شده، ولى از دیدگاه توحیدى مذموم است، چون آنچه ما داریم عاریه است و مالک آن خداست. حال وقتى چیزى از دیگرى است و به عنوان امانت نزد ما نهاده شده است، چگونه به آن اعتماد کنیم، با اینکه نمى دانیم صاحب آن امانت، آن را نزد ما باقى مى گذارد یا نمى گذارد؛ پس تنها باید به خدا اعتماد کنیم.
این معنى (اعتماد و توکل بر خدا) در آیات فراوانى مورد ستایش ذات حق قرار گرفته، تا آنجا که وعده داده شده، کسانى که بر خدا توکل کنند، خدا آنها را کفایت مى کند.
«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه فَهُوَ حَسْبُهُ»1
«اَلَیْسَ اللَّهُ بِکاف عَبْدَهُ»2
آیا خدا براى بنده اش کافى نیست، که او سراغ دیگران برود. پس اگر ما به «ربوبیت الهى» معتقد باشیم و خدا را به عنوان «ربّ»، مالک و صاحب اختیار و کسى که هستى مملکوش در اختیار اوست، بشناسیم، جا ندارد سراغ دیگران برویم.
یکى از استادان ما داستانى به این مضمون نقل مى فرمود:
در همسایگى ما کودکى کنار خانه خودشان نشسته بود، ناگهان گدایى در خانه آمد و به آن بچه گفت: برو از مادرت قدرى نان براى من بگیر و بیاور، بچه به او گفت: برو از مادر خودت بگیر (گویا بچه مى دانست، کسى که مادر دارد باید نیازهایش را از او بخواهد).
ایشان مى فرمود: اگر معرفت و شناخت ما به خدا، به اندازه معرفت و شناخت این بچه به مادرش باشد که هر کس چیزى ندارد، باید از مادرش بگیرد و این مادر
1ـ طلاق/3.
2ـ زمر/36.
|
صفحه 25 |
|
است که نیازهاى بچه اش را تأمین مى کند؛ دیگر سراغ دیگران نمى رویم. وقتى خداوند از همه مهربان تر و قدرتمندتر است، چرا سراغ دیگرى برویم.