خداوند در مقام بشارت اهل آخرت مى فرماید:
«فَوَعِزَّتى وَ جَلالى لاَُحْییَنَّهُمْ حَیاةً طَیِّبَةً»
به عزت و جلالم به آنها حیات طیب و نیکو مى بخشم.
حیات طیبى که در قرآن کریم و روایات به مؤمنان وعده داده شده، غیر از زندگى و حیات معمولى ماست، زندگى ما سراسر آلوده و قرین رنج و غم و گرفتارى است، منتها چون ما به آن خو گرفته ایم، آلودگى ها و ناپاکى هاى آنرا درک نمى کنیم؛ نظیر دباغى که به بوى بد دباغخانه خو گرفته است و احساس ناراحتى نمى کند.
خداى متعال به اولیاى خویش زندگى اى مى دهد که سراسر خوشى است. وقتى دیگران وضع آنها را مشاهده کنند، شاید تصور کنند به آنها خیلى سخت مى گذرد، خصوصاً وقتى مى بینند از یک طرف پیوسته اشک مى ریزند و گریان و خائف اند و از طرف دیگر غالبا دستشان از مال و متاع دنیا خالى است؛ چه بسا دلشان رحم مى آید و به حال آنها دلسوزى مى کنند. اما اگر از دل آنها خبر داشتند، پى مى بردند که لذت یک ساعت عمر آنان، بر همه لذتهاى دنیاپرستان برترى دارد. در عین حال که اشک مى ریزد و راز و نیاز مى کند، لذّتى براى او حاصل مى شود که براى دیگران حاصل نمى گردد و لذتى مى برد که از سنخ لذتهاى مادى و دنیایى نیست و مانند ندارد. گرچه در دنیا به رنج و سختى مبتلا مى شوند، ولى در مقابل، خداوند آنها را از بهره هاى معنوى ویژه اى برخوردار مى کند که براى دیگران قابل درک نیست. «اِذا فارَقَتْ اَرْواحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ لااُسَلِّطُ عَلَیْهِمْ مَلَکَ الْمَوْتِ وَلا یَلى قَبْضَ رُوحِهِمْ غَیْرى» هنگام جداشدن روح از بدنشان، فرشته مرگ را پیش آنها نمى فرستم، بلکه خود عهده دار قبض روحشان مى گردم. این جمله بسیار عمیق و بلند است، چه آنکه به حسب آیات شریفه قرآن، ارواح
مردم را ملک الموت و یارانش قبض مى کنند. «قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ ثُّمَ اِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»(1) اى پیامبر، به آنها بگو فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوى خداى خود باز مى گردید. در جاى دیگر خداوند مى فرماید:«... حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَکُمْ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا...»(2) آنگاه که مرگ یکى از شما فرا رسد، نمایندگان و رسولان ما او را مى میرانند. براساس این روایت و روایات دیگرى که به همین مضمون وارد شده، قبض روح برخى از بندگان، توسط خود خدا انجام مى گیرد. این مقام والا و بلند، نصیب کسانى مى گردد که عاشق خداهستند وعمر خود را به آرزوى دیدار محبوب سپرى کرده اند و حاضرند جان خود را در راه لقا و دیدار محبوب ببازند. خدا هنگام مرگ، لقاى خود را نصیب آنها مى کند، سپس آنها احساس مى کنند جانشان در دست خداست و او خود جانشان را مى گیرد. آنان به مانند کسى که سالها از معشوق خود دور افتاده است وپس از آن به وصال او مى رسد و معشوق در آغوشش مى گیرد، احساس سرور و شادمانى مى کنند. نه تنها هنگام مرگ بیم و هراس ندارند، بلکه به لذتى دست مى یابند که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست و آن اینکه خود را در آغوش معشوق مى یابند. درباره ارزش و عظمت این مطلب انسان هر چه بیندیشد کم است، چرا که این مقام به انبیا و اولیاى خاص خدا اختصاص دارد و آن شخص به مقامى رسیده که از مقام مَلَک مقرب الهى، حضرت عزرائیل، نیز بالاتر است و او اجازه قبض روحش را ندارد. در روایات آمده است که براى اولیا و دوستان خاص خدا مراتبى است که
1- سجده/11. 2- انعام/61.
ملائکه بدانها نمى رسند، این روایت نیز به همین معنا اشاره دارد: وقتى ملک الموتاو را قبض روح نمى کند، یعنى مقام او از مقام ملک الموت بالاتر است و آن قدر ترقى کرده که از چهار ملک مقرب که یکى از آنها حضرت عزرائیل است، نیز بالاتر رفته تا آنجا که تنها خداوند متعال عهده دار قبض روح او مى گردد. خداوند در این باره که بعد از قبض روح با او چه مى کند مى فرماید:«وَ لاََفَتِّحَنَّ لِرُوحِهِمْ اَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها» همه درهاى آسمان را در برابر روح آنها مى گشایم. ما نمى دانیم خداوند چگونه روح آنها را قبض مى کند و درهاى آسمان چگونه است و چگونه روح از درهاى آسمان عبور مى کند؟ حقیقت این مطالب براى ما روشن نیست. براى تقریب به ذهن باید گفت: مقام عالى قرب الهى به آسمانهاى بس بلند و مرتفع تشبیه گردیده که تنها اولیا و دوستان خدا را بدان راه است. خداوند درباره مجرمان و تبه کاران مى فرماید:«... لاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّمآءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّى یَلِجَ الْجَمَلُ فى سَمِّ الْخِیاطِ...»(1) درهاى آسمان به روى آنها باز نمى گردد و هرگز داخل بهشت نشوند، مگر شتر از سوراخ سوزن عبور کند، (یعنى اگر شتر توانست از سوراخ سوزن عبور کند آنها نیز وارد بهشت مى شوند). درهاى آسمان و ارتباط آن با ورود به بهشت و نیز حقیقت و واقعیت بهشت و محل آن، حقایقى است که براى ما ناشناخته مانده است؛ ولى هرچه را خدا و معصومین(علیهم السلام) فرمودند باید پذیرفت و اگر عقلمان به چیزى نرسید، بدان معنا نیست که واقعیت ندارد؛ بلکه آنچه آنها فرموده اند حق و مطابق با واقع است و عقل ما ناتوان از درک حقیقت آنهاست. آنگاه که خداوند روح مؤمنان را قبض مى کند، همه درهاى آسمان به رویشان گشوده مى گردد، سپس روح آنان ازدرهاى آسمان عبور کرده، به بهشت برزخى وارد
1- اعراف/40.
مى شوند. از آنجا که براى رسیدن به مقامات عالى و رسیدن به قرب الهى هیچ چیز مانع و جلوگیر آنها نبود ـ نه در قواى شهوى انحرافى داشتند و نه در قواى غضبى و نه در افکار و عقاید و نه در رفتار و اعمال و نیز در مسائل فردى، اجتماعى و خانوادگى ـ بلکه آنها به همه وظایفشان عمل کردند؛ مانعى سر راه آنها براى ورود به بهشت وجود ندارد. «وَ لاََرْفَعَنَّ الْحُجُبَ کُلَّها دُونى» تمام حجابها و پرده ها از بین من و آنها به کنار مى رود. از مطالبى که در روایات زیادى وارد شده است و حضرت امام، رضوان الله علیه، مکرر به آن اشاره مى کردند، این است که بین انسان و خداى متعال حجابهایى وجود دارد که، براساس روایات، به دو دسته تقسیم مى شوند: حجابهاى ظلمانى و حجابهاى نورانى. گرچه بزرگان و علماى اخلاق در این باره بیاناتى دارند، ولى حقیقت اینکه این حجابها چیست و چگونه آن حجابها بین انسان و خدا حایل مى گردد، براى ما روشن نشده است. باید پذیرفت که امثال ما حضور الهى و لذت حضور او را درک نمى کنیم، وقتى خدا را عبادت مى کنیم در این اندیشه ایم که موجود غایبى را عبادت مى کنیم و گویا او در وراى آسمانهاست. اما هستند کسانى که حجاب و فاصله اى بین خود و خدا احساس نمى کنند، بلکه خدا را از همه چیز، حتى از رگ گردن، به خود نزدیکتر مى بینند.(1) البته این موضوع نیاز به بحثهاى علمى و فلسفى دارد؛ ولى سربسته باید پذیرفت که بین خدا و مخلوقاتش نمى تواند حجابى وجود داشته باشد، چراکه همه هستى در اختیار او و قائم به اراده اوست؛ ولى چون ما از خدا دوریم، این رابطه (رابطه انسان و خدا) را درک نمى کنیم.
1- این مطلب اشاره دارد به آیه شریفه: «وَ نَحنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»؛ ق/16.
در دعا مى خوانیم: «لاَِنَّکَ لاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمْ الاَْعْمالُ السَّیِئَةُ دُونَکَ»(1) بین تو و بندگانت حجابى وجود ندارد، بلکه کردار ناپسند آنهاست که بین تو و آنها حجاب افکنده است. بر اثر اعمال نیک و تقرب به خداوند، رفته رفته، حجابها یکى پس از دیگرى بر طرف مى گردد: اول حجابهاى ظلمانى و سپس حجابهاى نورانى، تا اینکه مؤمنان کامل به مقامى مى رسند که بین آنها و خدا هیچ حجابى باقى نمى ماند. سپس خداوند اشاره مى کند به اینکه بهشت را براى آنها زینت مى بخشم و «حورالعین» آماده پذیرایى آنها مى شوند. درختهاى بهشتى داراى میوه شده، میوه هایشان را فرو مى ریزند و براى ورود آنها به بهشت، جشن و شادمانى برپا مى گردد. «وَ لاَمُرَنَّ الْجِنانَ فَلْتَزَینَنَّ وَالْحُورَ الْعینَ فَلْتَزِفَّنَّ وَالْمَلائِکَةَ فَلْتُصَلّینَ» فرمان مى دهم بهشتها به خود زینت گیرند و حورالعین خود را براى هم آغوشى بیارایند (به مانند عروس که شب زفاف خود را براى داماد آماده مى سازد) و به فرشتگان فرمان مى دهم بر بهشتیان درود و سلام بفرستند. «وَالاَْشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَ ثِمارَ الْجَنَّةِ فَلْتُدْلینَ» به درختان فرمان مى دهم به بار بنشینند و به میوه هاى بهشت که فرو ریزند. آرایش بهشت و آنچه ذکر گردید، همه براى استقبال از روح مؤمنى است که توسط خداوند قبض گردیده است. بساط جشن و سرورى که در بهشت برپا مى گردد، کم و بیش، براى ما قابل تصور است و تا حدى صحنه بهشت و زینت یافتن آن و پذیرایى حورالعین، در ذهنمان ترسیم مى گردد؛ ولى مسلّماً مطلب از اینها بالاتر است که براى ذهن ما قابل درک نیست.
1- بحارالانوار، ج 86، ص 318.
«وَ لاَمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتى تَحْتَ الْعَرْشِ، فَلْتَحْمِلَنَّ جِبالا مِنَ الْکافُورِ وَالْمِسْکِ الاَْذْفَرِ فَلْتَصیرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَیْرِ النّارِ» فرمان مى دهم بادى از طرف عرش وزیدن گیرد و کوههاى کافور و مُشک خوش بو را به حرکت آورد، تا (در فضایى که به فراخناى آسمانها و زمین است) بدون آتشى بر افروخته گردند. مسلّماً براى عطرآگین کردن فضاى بهشت که بس فراخ و گسترده است، باید کوه هایى از کافور و مشک مهیا گردد و چون در بهشت آتشى وجود ندارد تا آن کافور و مشک را برافروخته و عطر افشان کند، به ناچار خود به خود بر افروخته مى گردد (این همه تشریفات براى این است که روح مؤمن وارد بهشت شود). «فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَلا یَکُونُ بَیْنى وَ بَیْنَ رُوحِهِ سِتْرٌ» آنگاه او را وارد بهشت مى کنند و بین من و او پرده اى وجود ندارد (یعنى او به راحتى به تماشاى انوار خدا مى نشیند و یار بى پرده ظاهر مى گردد). «فَاَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ اَهْلا بِقُدُومِکَ عَلَىَّ، اِصْعَدْ بِالْکَرامَةِ وَ الْبُشْرى وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَ جَنّات لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ، خالِدینَ فیها اَبَداً اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ» و من هنگام قبض روحش به او مى گویم: مبارک و میمون باد ورودت بر ما، با کرامت به سوى ما بیا و بشارت باد بر تو رحمت و رضوان خداوند و بهشتهایى که داراى نعمتهاى پایدار، براى مؤمنان است و در آن جاودانه خواهند بود، همانا نزد خدا (براى بهشتیان) پاداشى بس عظیم است. سخن که به اینجا مى رسد خداوند مى فرماید: «فَلَوْ رَاَیْتَ الْمَلائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُ بِها واحِدٌ وَ یُعْطیها الاْخَرَ» اى پیامبر، کاش مى دیدى ملائکه چگونه این روح را دست به دست مى دهند. آنچه ذکر گردید گوشه اى بود از کیفیت قبض روح مؤمن و تشریفات ورود او به بهشت و مقامى که خدا براى او در نظر گرفته است. گرچه تا حدى این مطالب براى
ما قابل فهم است و مى توان تصورى از آن داشت، ولى خداوند در قرآن مى فرماید:«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ اَعْیُن»(1) هیچ کس نمى داند که پاداش نیکو کاریش چه نعمت و لذتهاى بى نهایتى است که به دیده (و دل) روشنى مى بخشد و در عالم غیب براى او ذخیره شده است.
* * *
1- سجده/17.