در اصطلاح علماى اخلاق و عرفان، زاهد به کسى گفته مى شود که به جهت دستیابى به نعمتهاى اخروى، از نعمتها و لذتهاى دنیا چشم پوشیده، به دنبال آن نمى رود. از کارهاى دنیا و کسب و کار دست مى کشد و در گوشه اى به عبادت مى پردازد. در مقابل، عابد کسى است که براى برخوردار گشتن از اجر و پاداش، خداوند را عبادت مى کند. بالاتر از این دو دسته، کسى است که نه به لذتهاى دنیا تعلقى دارد و نه به لذتهاى اخروى و پاداش عبادت و بندگى، دلبستگى نشان مى دهد؛ در اصطلاح به این دسته عارف گفته مى شود. البته فرق بین عابد و زاهد و
عارف، نویافته و مستحدث است والا براساس این روایت (حدیث معراج)، زاهد شامل عارف نیز مى شود؛ به عبارت دیگر زهد مراتبى دارد که عارف به بالاترین مراتب آن دست یافته است.
در این بخش از روایت بیان مى گردد که زاهدان بر اثر عبادت و شب زنده دارى، صورتشان زرد گشته است، چرا که کم خوابى رنگ صورت انسان را دگرگون و زرد مى سازد. از طرفى شبها تا به صبح به عبادت مى پردازند و روزها روزه مى گیرند و از بس ذکر خدا بر زبان جارى ساخته اند، زبانشان خسته گردیده است. در نسخه دیگر آمده است: «وَ اَلْسِنَتُهُمْ کَلالٌ اِلاّ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ» یعنى سخن گفتن براى آنان دشوار است و میل و رغبتى به حرف زدن ندارند؛ ولى از یاد و ذکر خدا خسته نمى شوند.
زاهدان از بس سکوت مى کنند، سینه هایشان مجروح مى گردد؛ یعنى آن قدر به خود فشار مى آورند که گویى با نیزه دلشان را مجروح ساخته اند، تا سخنى از آن خارج نگردد و به مانند کسى که در میدان کارزار با دشمن مبارزه مى کند، به مبارزه با دشمن نفس برخاسته اند و هواى نفس را سرکوب مى سازند.
«قَدْ اَعْطَوُا الْمَجْهُودَ مِنَ اَنْفُسِهِمْ لا مِنْ خَوْفِ نار وَ لا مِنْ شَوْقِ جَنَّة»
چنانکه اشاره شد، زاهد در این روایت شامل عارف نیز مى شود و عارفان، اصطلاح «عارف» را در برابر زاهد به کار مى برند و اینکه در اشعار حافظ و دیگر عرفا زاهد را مذمت کرده اند و به او طعن زده اند، بدین جهت است که زاهد از نعمتهاى دنیا چشم پوشیده، به نعمتهاى اخروى دل بسته است، ولى عارف به لذتهاى اخروى نیز دل نبسته است و تنها رضاى محبوب را مى جوید. در این روایت بیان مى گردد که عبادت از شب تا به صبح زاهد، روزه دارى، تحمل رنج، خود دارى از گناه و پایمال ساختن هواى نفس، از ترس عذاب الهى و به هواى رسیدن به لذتهاى بهشتى نیست؛ بلکه بدین جهت است که زاهد خدا را شایسته عبادت یافته است:
«وَ لکِنْ یَنْظُرُونَ فى مَلَکُوتِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ فَیَعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَهْلٌ لِلْعِبادَةِ»
این معنا در روایات زیادى وارد شده، از جمله على(علیه السلام) مى فرماید:
«اِلهى ما عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ عِقابِکَ وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِکَ وَ لکِنْ وَجَدْتُکَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُکَ»(1)
خدایا، تو را به جهت ترس از عذابت و طمع در بهشت، عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم و آنگاه به عبادت تو بر خاستم.