سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ب ـ ویژگى هاى حیات پایدار

 در بخش دیگرى از حدیث، خداوند ویژگى هایى را براى حیات باقى و پایدار ذکر مى فرماید. در واقع باید گفت در این چند سطر یک دوره سیر و سلوک و عرفان عملى گنجانیده شده است و اگر ما در این جملات دقت کنیم و آنها را درس زندگى خود قرار دهیم، به عالى ترین کمالات معنوى دست مى یابیم؛ خداوند مى فرماید: «وَ اَمّا الْحَیوةُ الْباقِیَةُ فَهِىَ الَّتى یَعْمَلُ [صا حِبُها] لِنَفْسِهِ حَتّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیا وَ تَصْغُرَ فى


1- نحل/18.


صفحه 227

عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الاْخِرَةُ عِنْدَهُ» اما حیات باقى کسى دارد که به گونه اى براى خود عمل مى کند که دنیا براى او حقیر و در چشمش بى ارزش مى شود و آخرت نزد او عظمت مى یابد. اگر کسى بخواهد از مسیر حیوانیّت به مسیر انسانیّت قدم بگذارد و وارد مراحل تکامل انسانى شود، در اولین قدم باید به مقایسه دنیا و آخرت بپردازد. در شرع مقدس تکالیفى براى همه انسانها تعیین شده؛ از قبیل نماز، روزه و اعمال مستحبى که موجب تکامل انسان مى گردند و به نتایج و ثمرات آنها در آخرت دست مى یابد. امّا انسان در ابتدا، میل به کارى دارد که در همین دنیا از آن لذت ببرد و نتیجه فورى آنرا ببیند و اگر کارى براى او فاقد نتیجه فورى و نیز لذت بخش نباشد، انجامش براى او دشوار است. اگر باتجربه دریابد که کارى برایش لذت فورى و آنى در بردارد، به پى گیرى و انجام مجدد آن علاقه مند مى گردد، اما از انجام کارهایى که برایش لذت بخش نیست خسته مى شود و کم کم آنها را رها مى کند. به دلیل اهمیت این موضوع، در قرآن مجید نیز به آن زیاد توجه شده است، براى مثال تعبیرى که قرآن در مورد نماز دارد چنین است: «... وَ اِنَّها لَکَبیرَةٌ اِلاّ عَلى الْخاشِعینَ»(1) بدرستى که نماز دشوار است، مگر بر خاشعان و خداپرستان. نماز بارگرانى است بر دوش انسان و با اینکه زمان زیادى نمى برد، خواندن آن برایش سنگین است و لذا در ابتدا، بدون بهره بردن از روش هاى صحیح، وادار کردن بچه ها به نماز خیلى دشوار است. دلیلش این است که وقتى او غذا مى خورد، بازى مى کند، تلویزیون تماشا مى کند، لذّتى نقدى و آنى به دست مى آورد، امّا از وضو گرفتن، نماز خواندن و... چنین لذّتى برایش حاصل نمى شود. اگر زمانى انسان به این


1- بقره/45.


صفحه 228

باور رسید که این افعال، واقعاً براى او مفید و لذّت بخش است، با شوق و علاقه آنها را انجام خواهد داد. البته روشن است که بین اعمال عبادى و نتایج و لذتهاى آنها چندان فاصله اى نیست، همه زندگى دنیا نسبت به آخرت، از یک چشم بر هم زدن نسبت به یک عمر صد ساله کمتر است و در واقع زندگى حقیقى در عالم آخرت است که ابدى و بى پایان است. اگر انسان بتواند لذتهاى این دو زندگى را با یکدیگر مقایسه کند، پى مى برد لذتهاى دنیا که آن قدر به آنها دل بسته است و براى رسیدن به آنها تلاش فراوان مى کند، در مقابل لذتهاى آخرت، چقدر بى ارزش و بى مقدار است. بدون شک لحظه اى لذت بردن، در این دنیا، همراه با رنج و مشقت فراوانى است. شما بنگرید انسان براى به دست آوردن لقمه اى نان، چقدر باید زحمت بکشد. هر کس در حد وسع خود چقدر تلاش مى کند، تا زندگى اى مرفه و آسوده داشته باشد: وسائل گرمازا تهیه مى کند تا در زمستان از سرما در امان باشد، براى در امان ماندن از گرماى تابستان، به دنبال تهیه وسائل خنک کننده مى رود و این همه رنج و تلاش و به کار بستن سرمایه ها، براى رسیدن به لذتهاى مادى و نتایج دنیوى است: اختراعات و به کار بستن مغزها، جنگ و جدالها و همه تلاش هاى بشر براى این است که، در این دنیا، چند روزى خوش بگذراند. حال اگر بنا باشد لذت آنى و زودگذر دنیا، این قدر ارزش داشته باشد که تمامى مشکلات و دشوارى ها براى رسیدن به آن تحمّل گردند، در مقابل، لذتهاى پایان ناپذیر آخرت که خستگى و ناراحتى نیز به همراه نخواهند داشت، چقدر ارزش دارد؟ آیا نمى ارزد که انسان دو رکعت نمازش را درست بخواند؟ با مقایسه لذتهاى دنیا و آخرت، انسان سختى هاى عبادات و تکالیف را برخود هموار مى سازد و سعى مى کند به وظایف خود عمل کند، گرچه این کار در ابتدا گران است، ولى با آن مقایسه و با پى بردن به اهمیت و ارزش نعمتهاى آخرت و


صفحه 229

دوام آنها، آخرت در نظر انسان بزرگ مى گردد و دنیا کوچک به نظر مى آید، در آن صورت است که انسان به راحتى تکالیف الهى را انجام مى دهد زیرا در مورد کارهاى دنیایى نیز اگر انسان مطمئن باشد که کارهایش نتیجه خوبى خواهد داشت، مشکلات را تحمّل خواهد کرد. پس اولین قدم این است که سعى کنیم، موقعیّت زندگى دنیا و آخرت را بشناسیم و تلاش کنیم سختى هاى عبادت و بندگى خدا آسان گردد، پى به ماهیت دنیا ببریم و اینکه در مقابل آن آخرت چه ارزشى دارد؟ و نفع هر یک را بشناسیم و هر کدام را که نفعش بیشتر است انتخاب کرده، براى رسیدن به آن تلاش کنیم؛ در نتیجه دنیا در نظرمان پست و حقیر و آخرت بزرگ مى آید. جمله «اَمّا الْحَیوةُ الْباقِیَةُ فَهِىَ الَّتى یَعْمَلُ [صا حِبُها] لِنَفْسِهِ» ناظر به این است که انسان خویشتن را از همه کس و از همه چیز بیشتر دوست مى دارد و محبوب ترین چیز نزد انسان، نفس اوست و سایر دوستى ها با همین ملاک انجام مى گیرد: اگر کسى را دوست مى دارد، براى این است که از همنشینى با او لذت مى برد. پس در واقع انسان اصالتاً خودش را دوست مى دارد و بالتبع این دوستى به سایر افراد و اشیاء نیز تعلّق مى گیرد. ما با اینکه خودمان را دوست مى داریم، امّا در این فکر نیستیم که مصلحت و خیر ما در چیست. شما اگر کسى را دوست داشته باشید، آنچه به نفع و صلاح اوست برایش تأمین مى کنید و ضرر را از سر راهش بر مى دارید، حال براى نفس خود که از هرچیزى براى شما محبوبتر است چه مى کنید؟ چرا به فکر نفع و ضرر خود نیستى! سعى کن نفع خود را بشناسى تا آن را کسب کنى و از آنچه به ضررت هست اجتناب کن. اگر انسان بر این اندیشه باشد که نفع و ضرر واقعى خود را تشخیص داده، براى جلب منافع و مصالح خویش تلاش کند، به اینجا خواهد رسید که: «تَهُونُ عَلَیْهِ الدُّنْیا» دنیا در نظر او خوار مى شود، زیرا در مى یابد که ارزش هاى


صفحه 230

آخرت بهتر و بادوام تر است:«وَالاْخِرَةٌ خَیْرٌ وَابْقى»(1) درنتیجه دنیا درنظراو کوچک مى گردد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: «کانَ لى فیما مَضى اَخٌ فىِ اللّهِ وَ کانَ یُعَظِّمُهُ فى عَیْنى صِغَرُ الدُّنْیا فى عَیْنِهِ»(2) در روزگار گذشته دوستى داشتم که بر اساس ارزشهاى الهى با او برادر بودم (احتمالا ابوذر غفارى یا عثمان بن مضعون) و کوچک بودن دنیا در نظرش، او را در چشم من بزرگ مى نمود. از دید امیرالمؤمنین(علیه السلام) کسى بزرگ است که دنیا در نظرش کوچک باشد، یعنى این واقعیّت را درک کند که دنیا در مقابل آخرت ارزش ندارد و چیزى به شمار نمى آید. پس اگر درست فکر کنیم و در واقع دنبال نفع و مصلحت خود باشیم، نباید آخرت را از یاد ببریم، زیرا دنیا زودگذر و زوال پذیر است. البته نمى توان به اندیشه در امر دنیا و آخرت و مقایسه بین آندو بسنده کرد، بلکه باید تلاش کرد و زحمت کشید تا به جایى برسیم که دیگر انجام تکالیف الهى براى ما سنگین و دشوار نباشد و سرانجام منافع لذتهاى اُخروى را بر دنیا ترجیح دهیم و اگر چنانچه امر دایر شود بین دو کارى که هر دو مطلوبند، ولى یکى از آنها پیش خدا محبوبتر است، همان را ترجیح دهیم، نه کارى که خود مى پسندیم. «وَ یُؤْثِرَ هَواىَ عَلى هَواهُ وَ یَبْتَغى مَرْضاتى وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتى وَ یَذْکُرَ عِلْمى بِهِ وَ یُراقِبَنى بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَة وَ مَعْصیَة» خواست مرا برخواست و هواى خود ترجیح مى دهد و رضاى مرا مى گزیند و حق عظمت مرا بزرگ مى شمارد و فراموش نمى کند که من ناظر براعمال او هستم و در شب و روز مواظب است که گناهى از او صادر نگردد. مسیرى که انسان با زحمت، تلاش، تمرین، مداومت بر برنامه هاى عملى صحیح


1- الاعلى/17.

2- نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 1225، حکمت 281.


صفحه 231

طى مى کند تا به مرحله نهائى تکامل معنوى برسد از ارزیابى زندگى دنیا و مقایسه بین دنیا و آخرت شروع مى شود و در نتیجه، شخص تصمیم مى گیرد که سعادت ابدى را برگزیند از اینروى باید همواره مواظب باشد که چه کارى براى زندگى آخرت مفید است و چه کارى مفید نیست و در هر کارى حساب کند که خداوند این عمل را دوست دارد یا آن را دوست ندارد، این همان مراقبه اى است که مربّیان اخلاقى سفارش مى کنند و براى موفّقیت در این مرحله باید درباره خدا و عظمت او بیاندیشد. اگر انسان توجه داشته باشد که خدا به هر کارى که انجام مى دهد، علم دارد و در شبانه روز وقتى معصیتى پیش مى آید، متوجه باشد که خدا حاضر و ناظر بر عمل اوست؛ هرگز معصیت نمى کند. وقتى انسان در برابر چشمان یک کودک از برخى گناهان دورى مى جوید، چگونه با توجه به اینکه خدا حاضر و ناظر اعمال اوست گناه مى کند؟ تازه این مربوط به عمل خارجى و مراقبتهاى عملى است، مثل مراقبت دست، پا و چشم و... مهمتر از این نوع مراقبتها، مراقبت قلبى است که آدمى بر نحوه فکر و اندیشه درونى خویش نظارت داشته باشد. «وَ یُنْقِّىَ قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ ما اَکْرَهُ» قلب خویش را از آنچه من دوست ندارم پاک مى کند. افزون بر اینکه بر اعمال خارجى و بیرونى خویش مواظبت مى کند و تکالیف شرعى را بجا مى آورد و معاصى الهى را ترک مى کند، مراقبت دقیقى نیز بر احوال درونى خویش دارد و مواظب است در دل نیز اندیشه و فکرى، برخلاف خواست خدا نداشته باشد. (نقل مى کنند مرحوم سیّد مرتضى به برادرش، سید رضى، فرمود: خوبست کسى عهده دار امامت نماز شود که معصیت نکرده باشد. سیّد رضى در جواب گفت: خوبست کسى امام باشد که حتّى خیال معصیت نیز نکرده باشد!) در ادامه حدیث خداوند مى فرماید: «وَ یُبْغِضَ الشَّیْطانَ وَ وَساوِسَهُ و لا یَجْعَلُ لاِِبْلیسَ


صفحه 232

عَلى قَلْبِهِ سُلْطاناً وَ سَبیلا» شیطان و وسوسه هایش را دشمن مى دارد و براى ابلیس هیچ سلطه اى بر قلب و راه نفوذى بر اندیشه خود نمى گذارد. هر زمانى که احساس کند، وساوس شیطانى به دلش هجوم آورده، با آنها مقابله مى کند و هرگز اجاره نمى دهد، ظرف مصّفاى دل به تخیّلات شیطانى آلوده گردد. مؤمن تخیّل شیطانى را همانند دشمنى مى داند که قصد جانش را کرده است و لذا پیوسته با او به مبارزه بر مى خیزد و اجازه نمى دهد شیطان حتّى در دلش نفوذ یابد، چه رسد به اندامها و رفتار خارجى او.

* * *


نوشته شده در  چهارشنبه 86/5/24ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری