سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خصلت هاى سه گانه ره یافته به رضاى حق

خداوند به کسى که به مقام رضا راه یافته، سه خصلت عطا مى کند:

«فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائى اُلْزِمْهُ ثَلاثَ خِصال: اُعَرِّفُهُ شُکْراً لا یُخالِطُهُ الْجَهْلُ»

 


1- فجر/28 ـ 27.

2- مائده/119.


صفحه 243

هر کس به خواست و رضاى من عمل کند، سه خصلت به او عطا مى کنم، به او سپاسگزارى را مى آموزم که با جهل همراه نمى گردد.

پس ویژگى و خصلت اول، شکر و سپاسگزارى از خدا، همراه با باور و آگاهى است. انسان بالطبع ناسپاس است، پیوسته غرق در نعمتهاى بى شمار خداست، ولى بدان توجه ندارد، اما وقتى نعمتى ازاو گرفته شود، فریادش بلند مى شود. میلیون ها نعمت دارد و حقش را ادا نمى کند، اما وقتى یکى از آنها کم مى شود، داد و فریادش بلند مى شود و به التماس و گریه و نذر و نیاز و دعا روى مى آورد! تازه آنها که اهل ایمان و توسلند، به توسل و دعا روى مى آورند و الا دیگران تنها قیافه هایشان را درهم مى کشند و ناامید مى شوند:

«وَ لاَِنْ اَذَقْنا الاِْنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَ نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ»(1)

اگر ما انسان را از نعمت و رحمتى برخوردار کردیم (تا شکر کند) سپس (به جهت کفران او) آن نعمت را از او باز گرفتیم، سخت به ناامیدى و کفران در مى افتد.

در آیه دیگر مى فرماید: «... وَ اِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ»(2)

وقتى شر و آسیبى به او رسد، مأیوس و ناامید مى گردد.

باز در جاى دیگر مى فرماید: «اِنَّ الاِْنْسانَ لَظَلوُمٌ کَفّارٌ»(3)

انسان سخت ستمگر و کفران پیشه است.

در مقابل این گروه، خداوند به بندگانى که طالب رضاى او هستند، مقام حق شناسى و شکرگزارى عطا مى کند، و علاوه این حق شناسى با جهل آمیخته نیست، بلکه نعمتهاى خدا را مى شناسند و در مقام شکرگزارى بر مى آیند. ما چون به همه نعمتهایى که خدا به ما عطا کرده، واقف نیستیم، اگر هم شکرى به جا آوریم، محدود خواهد بود و در کنار آن ده ها ناسپاسى و ناشکرى از ما سر مى زند. در همان حال که


1- هود/9.

2- فصلت/49.

3- ابراهیم/34.


صفحه 244

پى به نعمتى برده ایم و از آن شکرگزارى مى کنیم، از نعمتهاى فراوان دیگر غافلیم، پس آن شکرگزارى همراه با غفلت و جهل نسبت به سایر نعمتهاى خداست.

«وَ ذِکْراً لایُخالِطُهُ النِّسْیانُ وَ مَحَبَّةً لا یُوْثِرُ عَلى مَحَبَّتى مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقینَ»

به او توجه و ذکرى عطا مى کنم که با فراموشى همراه نمى گردد و محبتى بدو مى دهم که باداشتن آن هیچ محبتى را بر محبت من ترجیح ندهد.

براى ما خیلى دشوار است به یاد خدا باشیم، در شبانه روز وقتى براى چند دقیقه به نماز مى ایستیم، گرچه در ظاهر عبادت مى کنیم، ولى دلمان با خدا نیست و از یاد و توجه به او غافلیم؛ اما مؤمنى که مرهون لطف و عنایت خداوند مى باشد و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمى تواند او را فراموش کند. خدا یاد و توجه اى به او داده که همراه با نسیان و فراموشى نیست، لذا هیچ گاه از یاد او غافل نمى گردد، او عاشق خداست و عاشق هیچ گاه معشوقش را فراموش نمى کند ـ این یاد و توجه ویژگى دومى است که خدا به او مى دهد.

ویژگى و خصلت سوم که خدا به رضا دهنده به خواست خود عنایت مى کند، این است که نسبت به خود محبتى در دل او ایجاد مى کند که هیچ گاه محبت دیگرى را بر آن ترجیح نمى دهد. وقتى انسان در دنیا به چیزى محبت پیدا مى کند، بالاخره روزى محبوب بالاترى براى او یافت مى شود که در نتیجه، محبت به محبوب اول از دلش خارج مى گردد: دائماً علاقه ما به اشیا و اشخاص بر همین منوال است، امروز به کتاب خوب و قشنگى علاقه داریم و فردا علاقه مان به کتاب بهترى جلب مى گردد. امروز به خانه اى دل خوش مى شویم و فردا که خانه بهترى فراهم ساختیم، بدان دل خوش مى شویم. امروز رفیق خوبى داریم و بدان محبت مى ورزیم، اما وقتى رفیق بهترى یافتیم، رفیق اول را فراموش مى کنیم ـ این قاعده در محبتهاى دنیایى هر روز مصداق تازه اى پیدا مى کند، ولى کسى که دلش وابسته به خداست، هیچ محبتى را بر محبت به خدا ترجیح نمى دهد، زیرا محبوبى بالاتر از خدا براى او یافت نمى شود.

 


صفحه 245

«فَاِذا اَحَبَّنى اَحْبَبْتُهُ وَ اَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ اِلى جَلالى، فَلا اُخْفى عَلَیْهِ خاصَّةَ خَلْقى»

وقتى که او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست مى دارم و چشم دلش را براى نظاره به جلالم مى گشایم و بندگان خاص و برگزیده ام را از او پنهان نمى کنم.

توصیف مقام محبت بنده به خداوند و محبت خداوند به بنده، براى ما ممکن نیست و زبان از بیان این واقعیت عاجز است، این موهبت و مقام رفیعى است که تنها براى دوستان و اولیاى خدا قابل درک است. اینکه انسان خداوند را دوست داشته باشد، مقام با ارزشى است، چرا که بنده چنان معرفت و شناختى مى یابد که تنها به خدا محبت مى ورزد و دوستى دیگران را فراموش مى کند؛ مسلماً این مقام مهمى است و مهمتر از آن اینکه خدا انسان را دوست بدارد.

خداوند متعال مى فرماید:

«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِى اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...»(1)

اى کسانى که ایمان آورده اید، هر که از شما از دین خود مرتد شود، به زودى خدا قومى را مى فرستد که آنها را دوست مى دارد و آنان نیز خدا را دوست مى دارند.

علاوه بر محبتِ متقابل بین عاشق و معشوق و بنده مؤمن و خدا، خداوند دوست و عاشق خود را محبوب خلق نیز مى گرداند. البته براى او محبوب گشتن در بین مردم فى نفسه ارزش و بهایى ندارد، بلکه از آن جهت که لطف خدا چنین محبوبیتى را بر او ایجاد کرده، بدان ارزش مى دهد والا دوستدار خدا فقط به خدا توجه دارد و کارى ندارد به اینکه دیگران او را دوست بدارند، یا نه. براى او فرق نمى کند که همه مردم دوستش باشند یا دشمنش، ولى لطف خدا در حق او ایجاب مى کند که محبوب همگان گردد. در این باره خداوند در قرآن مى فرماید:

«اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً»(2)

 


1- مائده/54.

2- مریم/96.


صفحه 246

آنان که به خدا ایمان آورند و نیکوکار شوند، خداى رحمان آنان را (در نظر خلق) محبوب مى گرداند.

نمونه بارز مؤمنان صالح و پاک باخته خداوند، امام، رضوان اللّه علیه، بود که نه تنها دوستان، او را دوست مى داشتند، بلکه دشمنان نیز از ژرفاى دل او را دوست مى داشتند و اگر به دشمنى و مخالفت با او بر مى خاستند، براى این بود که منافع خود را در خطر مى دیدند. چنانکه بزرگترین دشمن على(علیه السلام) معاویه بود، اما وقتى یکى از اصحاب على(علیه السلام) نزد او مى رود، مى گوید از فضایل على(علیه السلام) برایم بگو و چون فضایل على(علیه السلام) براى او گفته مى شود مى گرید! چرا که فطرت او طالب نیکى ها و خوبى ها بود؛ ولى بر اثر دل بستن به دنیا و پیروى شیطان و فراموش کردن خدا، از آن منحرف شده بود و براى رسیدن به هواها و خواسته هاى خود، با على(علیه السلام) و اولاد و اصحابش دشمنى مى ورزید.

«فَاُناجیهِ فى ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهارِ حَتّى یَنْقَطِعَ حَدیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقینَ وَ مُجالِسَتُهُ مَعَهُمْ»

در تاریکى شب و روشنى روز با او مناجات مى کنم، تا از سخن گفتن با مردم اجتناب جسته، از هم نشینى با آنها گریزان گردد.

تا حال محب خدا دنبال فرصتى بود که با خداى خود مناجات کند، اکنون به مقامى رسیده که خدا با او نجوا مى کند. یک عاشق دلباخته، پیوسته دنبال لحظه اى است که با محبوب خود اُنس گیرد و با او به نجوا بنشیند، اکنون چنان شده که محبوب با او نجوا مى کند و مسلماً این بزرگترین سرور و شادمانى اوست و چه افتخارى از این بالاتر که در بیدارى و خواب احساس کند خدا با او سخن مى گوید!!

 

* * *

 منبع


نوشته شده در  یکشنبه 86/5/28ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری