پیش از این خداوند مقام «رضایت پیشه گان» و محبان خود و ویژگى هاى آنها را بیان کرد و در این بخش مى پردازد به بیان مقام عابدان و صفات و ویژگى هاى آنها و مى فرماید:
«یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى مَتى یَکُونُ [لِىَ] الْعَبْدُ عابِداً؟ قالَ لا یا رَبِّ. قالَ اِذا اجْتَمَعَ فیه سَبْعُ خِصال وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمحارِمِ»
اى محمد؛ آیا مى دانى که چه وقت بنده من عابد مى شود؟ پیامبر عرض کرد: خیر، مولاى من.
خداوند فرمود: هرگاه هفت ویژگى و خصلت در او جمع شود، تقوایى که او را از حرام حفظ کند...
اگر سفارشها و دستورهاى عملى که در این روایت ذکر شده، جمع آورى و دسته بندى شود، یک سلسله دستورات کامل براى «سیر و سلوک عارفانه»، به دست مى آید و همین طور اگر اوصافى را که در این روایت، براى انسانهاى رو به کمال و یا به کمال رسیده بیان شده، دسته بندى شود، اوصاف «سالکان» و بالاتر از آن اوصاف «واصلین الى اللّه» مشخص مى شود، منتها شیوه تعلیم انبیا و ائمه اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، همانند شیوه خداى متعال چنین نبوده که تعالیم را دسته بندى کرده، در ضمن ابواب و فصول بیان کنند. اتفاقاً شیوه انبیا و خداوند دل نشین تر و مؤثرتر است، چرا که در شیوه دسته بندى و فصل بندى، جنبه صورى و ظاهرى و قالب بندى رعایت مى گردد، اما چون در شیوه اول روح انسان مخاطب قرار مى گیرد و سعى بر این است که مطالب گوناگون به او ارائه شده، در دل او نفوذ کند، بیان آن مطالب با اسلوب و شیوه هاى گوناگون مؤثرتر و دل نشین تر است. به هر جهت اولین ویژگى عابد، ورع و تقوایى است که او را از محرمات و گناهان باز دارد.
«وَ صَمْتٌ یَکُفُّهُ عَمّا لایَعْنیهِ» دومین ویژگى سکوتى است که او را از لغو باز دارد.
سخن گفتن زمانى رواست که انسان روى آن فکر کند و با در نظر گرفتن فایده آن سخن گوید و الا آنجا که سخن فایده اى نمى بخشد و موجب کمال و قرب به خدا نمى شود، بایسته است که انسان سکوت پیشه سازد.
«وَ خَوْفٌ یَزْدادُ کُلَّ یَوْم مِنْ بُکائِهِ» سومین ویژگى ترسى است که روز به روز بر گریه او مى افزاید.
به طور فطرى اگر کسى خوف و ترسى داشته باشد، موقعى که به عبادت مى ایستد و یا موقعى که قرآن مى خواند و به انذارهاى الهى توجه پیدا مى کند، دلش مى لرزد و اشکش جارى مى شود؛ چون در آن هنگام به یاد گناهان خود افتاده، از ابتلا به عذاب الهى بیمناک مى شود.
«اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ الَّذیِنَ اِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتُ قُلُوبُهُمْ...»(1)
مؤمنان کسانى هستند که چون ذکرى از خدا به میان آید، دل هایشان ترسان و لرزان گردد.
«وَ حَیاءٌ یَسْتَحْیی مِنّى فىِ الْخَلاءِ» چهارمین ویژگى حیایى است که موجب مى گردد در خلوت نیز از من شرم و حیا کند.
اگر کسى خجالت مى کشد در حضور دیگران گناه کند، علت آن حیا از مردم است نه حیا از خدا. البته این نیز به نوبه خود خوب است و چنین شخصى بهتر است از انسان بى شرمى که در حضور دیگران نیز از گناه باکى ندارد؛ ولى حیاى از خدا مطلوب تر و با ارزش تر است. از آنجا که خدا خلوت و جلوت ندارد و همه جا حضور دارد، پس اگر در خلوت از خدا حیا کرد، حیاى او حقیقى خواهد بود. در روایتى وارد شده که حضرت سلمان آن قدر با حیا بود که، در طول عمرش، خجالت مى کشید به عورتش نگاه کند!
«وَ اَکْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضى لَها وَ یُحِبُّ الاَْخْیارَ لِحُبّى لَهُمْ»
پنجمین ویژگى عابد این است که به اندازه نیاز و ضرورت غذا تناول کند.
(یعنى به اندازه اى که براى عبادت و انجام وظیفه توان داشته باشد، نه اینکه هرچه میل داشت تناول کند).
ششمین ویژگى این است که با دنیا بغض و دشمنى ورزد، چون من با آن بغض و دشمنى مى ورزم و هفتمین ویژگى اینکه اخیار و نیکان را دوست بدارد، چون من آنان را دوست دارم.
اگر بخواهد مرا عبادت کند باید خواسته هایش را با خواسته هاى من موافق سازد؛ یعنى بگوید: خدایا من بنده توام هر چه تو بگویى و اراده کنى انجام خواهم داد، پس وقتى پى برد، من با دنیا دشمنم او نیز با آن دشمنى مى ورزد. البته چنانکه
1- انفال/2.
پیش از این بیان شد. دشمنى خدا و اولیاى او با دنیا به معناى دشمنى با مظاهر و نعمتهاى دنیوى نیست، بلکه دشمنى آنان با هدف قرار گرفتن دنیاست و الا با نعمتهاى دنیا و زندگى دنیوى که نعمت خداست، کسى دشمنى ندارد: اگر حیات و زندگى دنیا نبود، آخرتى نیز در کار نبود؛ یعنى بهشت تحقق نمى یافت. پس چنان نیست که زندگى و نعمتهاى دنیا بد باشد، بلکه دنیاطلبى بد است و دنیاطلبى به این است که انسان براى دنیا اصالت قائل شود و آن را مطلوب بالذات بداند. اما اگر دنیا را وسیله آخرت قرار دهد، او در واقع آخرت طلب است.
عابد در کنار دشمنى با دنیا نیکان را دوست مى دارد، به افرادى محبت و علاقه مى ورزد که در راه خدا گام برمى دارند و رو به کمالند. این مطلب بیانگر این حقیقت است که انسان یا در راه بندگى گام برمى دارد و یا خودپرستى! اگر کسى همه این صفات در او جمع گشت، واقعاً عابد است و الا هر قدر از این صفات کاسته شود، خود پرستى جایش را مى گیرد.
* * *