در ادامه حدیث معراج، خداوند در خطاب به پیامبرش مى فرماید: «یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ فی الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤ فَوْقَ لُؤْلُؤ وَ دُرَّة فَوْقَ دُرَّة لَیْسَ فیها قَصْمٌ ولا وَصْلٌ. فیها الْخَواصُ أَنْظُرُ اِلَیْهِمْ کُلَّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً فَاُکَلِّمُهُم کُلَّما نَظَرْتُ اِلَیْهِمْ وَ اَزیدُ فى مِلْکِهِمْ سَبْعینَ ضِعْفاً وَ اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُ الْجَنّةِ بِالطّعامِ والشَّرابِ، تَلَّذَّذُوا اُولئِکَ بِذِکْرى وَ کَلامى وَ حَدیثى. قالَ: یا رَبِّ؛ ما عَلامَةُ اُولئِکَ؟ قالَ مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا اَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْکَلامِ وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ»
«اى احمد؛ در بهشت قصرى است که از لؤلؤ و دُر و مروارید ساخته شده و آنها روى هم انباشته شده اند و شکستگى و گرهى ندارند. در این قصر خاصان درگاه من بسر مى برند و هر روز هفتاد بار به آنها مى نگرم و با ایشان سخن مى گویم و به وسعت و گستره ملکشان هفتاد برابر مى افزایم و آنگاه که اهل بهشت از طعام و شراب بهشتى لذت مى برند، آنان از یاد، سخن و کلام من لذت مى برند. پیامبر گرامى اسلام سؤال مى کند: خداوندا؛ علامت و نشانه آنها چیست؟ خداى متعال در جواب مى فرماید: آنان زندانیانى هستند که زبان هاى خود را از پرحرفى و شکم خود را از پرخورى زندانى و حبس کرده اند» سخنى که برایشان مفید نیست نمى گویند و از غذایى که بى فایده است و براى تکامل آنها سودى ندارد و باعث نیرو گرفتن بر عبادت و طاعت خدا نمى شود، به شدت پرهیز مى کنند. بنابراین اگر سخنى مى گویند در جهت رضاى خداست و نیز براى انجام وظیفه، تغذیه مى کنند. با توجه به جمله اول این فراز از حدیث شریف معراج که ویژگى هاى یکى از قصرهاى بهشتى در آن ذکر شده، پیداست که ما نمى توانیم از حقایق جهان آخرت تصوّر دقیق و روشنى داشته باشیم. ویژگى هاى آن جهان با حقایق این عالم متفاوت است و ما با تصوّرات و ادراکات و تخیّلاتى که داریم، نمى توانیم به حقیقت و چگونگى آن واقف گردیم: آنچه ما از رنگ ها و شکل ها و خواصّ یک موجود تصور مى کنیم، در ارتباط با امورى است که در این جهان، از طریق حواس پنجگانه خود، با آنها تماس داریم و از این طریق حقیقتشان را درک کرده ایم، در حالى که نظام آن جهان بکلّى با نظام این جهان متفاوت است. ما هیچ حقیقتى از آن عالم را احساس نمى کنیم، چون حقایق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهى نیست. ویژگى ها و خصوصیّاتى که از جهان و عالم آخرت در روایات و آیات بیان شده، تنها شماى مبهمى از آن عالم را براى ما ترسیم مى کنند و از شباهت هاى محدودى که آن عالم با جهان ما دارد و از مقایسه نعمت هاى آن عالم با جهان خاکى، تصویر مبهمى از آن عالم به دست مى آوریم والاّ حواس و قواى ادراکى ما، ضعیف تر از آن است که بتواند حقایق آن جهان را درک کند. یکى از ویژگى هایى که در حدیث بیان شده و ما درست نمى توانیم آن را تصور کنیم، کاخى است که از لؤلؤ و جواهرات ساخته شده و این جواهرات به اندازه اى شفافند که هیچ لکّه و گرهى بر روى آنها مشاهده نمى شود و بندبند نیستند! تعبیرى که در این روایت از آن کاخ شده، فراتر و والاتر از چیزى است که ما تصوّر مى کنیم. در برخى از روایات، درباره خانه هاى بهشتى آمده است که از خشت طلا و نقره ساخته شده اند و در جاى دیگر گفته شده که در بهشت قصرهایى است که درون آن از بیرون پیداست، همین کافى است که ما بدانیم تمام کاخهاى عظیم دنیا که تاکنون ساخته شده و یا بعد از این ساخته خواهد شد، در برابر کاخهاى بهشت، کوخى بیش نیست. محقرترین و پست ترین خانه ها و قصرهاى بهشتیان، هزاران بار از بهترین کاخهاى دنیا دلپذیرتر است. در میان آن کاخها یک کاخ ممتاز و برجسته وجود دارد که ویژه خواص است. ساکنان این کاخ به طعامها و شرابهاى بهشتى دلخوش نیستند، با اینکه طعام و شرابهاى بهشتى بسیار ارزنده تر از خوردنى ها و نوشیدنى هاى دنیاست و کسانى که داراى همت بلندند، از لذت هاى حرام دنیا چشم مى پوشند تا به آن طعام ها و شراب هاى بهشتى برسند، ولى در میان بهشتیان افرادى هستند که هیچ توجهى به آنها ندارند ـ اینکه طعام و شراب بهشتى تا چه حد بر طعام و شراب دنیا امتیاز دارد خود جاى بحث دارد، در این باره قرآن کریم مى فرماید: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(1) در جاى دیگر مى فرماید:«یُسْقَوْنَ مِنْ رَّحیق مَخْتُوم. خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فى ذلِک فَلْیَتَنافَسِ المُتَنافِسُونَ»(2) به آنها شراب ناب سر به مهر بنوشانند که به مشک مهر کرده اند و بر این نعمت هاى بهشتى، باید راغبان بر یکدیگر پیشى گیرند.
از جمله کارهایى که براى تحصیل حضور قلب و توجه باید انجام داد، این است که انسان، پیش از نماز لحظاتى را به تفکّر مشغول گردد و توجه خود را به خدا معطوف سازد، براى چند دقیقه در مصلاّ و جایگاه نماز، خود را از غیر خدا فارغ کند، دل را از افکار و خیالات واهى خالى سازد و با متمرکز ساختن حواس خود و به فراموشى سپردن گرایش هاى دنیوى، سعى کند حضور قلب پیدا کند. البته با تفکّر و پشیمانى در اثر از دست دادن منافع معنوى نماز و جبران زیان و خسارت هاى گذشته، این مهم بهتر حاصل مى گردد.
قبل از شروع نماز، لازم است انسان افکار خود را کنترل کند و تا آنجا که مى تواند توجه خود را به نماز و محل نماز و سجده معطوف دارد و یا اگر در جاى خلوتى است و کسى متوجه او نمى شود، راحت و سبک بنشیند تا فشارى به بدنش وارد نگردد و بعد از تمرکز حواس، حضور خدا را تصور کند و به خود بباوراند که در محضر خداى متعال قرار گرفته است.
ما ادّعا مى کنیم در حضور خدا هستیم و عالم در محضر خداست، ولى این تنها لقلقه زبان است و دلمان باور ندارد: وقتى در اتاق دور از چشم دیگران به سر مى بریم، رفتار خاصّى از ما سر مى زند و آنگاه که متوجه شویم شخصى و حتىّ بچه اى ما را مى بیند، رفتارمان عوض مى شود! وقتى که انسان در برابر همنوع خود مواظب رفتارش است و حواسش را جمع مى کند، اگر باور کند در حضور خداست و بداند خدا او را مى بیند، مسلّم از هرزگى دل و این سو و آن سو شدن آن جلوگیرى مى کند. اگر انسان خود را در برابر دیگرى ببیند، دلش آزاد نیست که به این سو و آن سو توجه کند و روى به این سو و آن سو داشته باشد، بخصوص وقتى خود را در مقابل خدا ببیند و حضور او را درک کند، بیشتر دلش را کنترل مى کند و بهتر حضور او را درک مى کند، یا وقتى در نماز «اللّه اکبر» مى گوید و باور دارد خدا از هرکس بزرگتر است و عظمت او را کرانه نیست، لحظه اى از درک حضور او و توجه به او غافل نمى گردد. در ابتداى امر، ما ناتوان از درک عظمت خدا هستیم و تنها این الفاظ را بر زبان جارى مى سازیم و نمى توانیم عظمت و بزرگى خدا را توصیف کنیم: یعنى چه که خدا بزرگ است؟ یا خدا چقدر از انسان و سایر موجودات والاتر و بزرگتر است؟ اصلا ذهن ما ظرفیت درک خدا را ندارد، گرچه انسان با توجه به آثار الهى و با سعى و تلاش و پیمودن مراحلى، تا حدى مى تواند عظمت خدا را درک کند.
امام صادق(علیهم السلام) روایت مفصّلى نقل مى کند که زینب عطرفروش به خانه پیامبر آمد و از عظمت خداوند متعال سؤال کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جواب به مقایسه عوالم و آسمان هاى هفت گانه و کهکشانها پرداختند و نیز خردى و کوچکى هر کدام را نسبت به دیگرى بیان کردند، از جمله فرمودند: «این زمین با آنچه درون اوست و آنچه بر روى اوست، در برابر آسمان اوّل به مانند انگشترى است که در بیابانى پهناور افتاده باشد و همین طور آسمان اوّل در برابر آسمان دوم به مانند انگشترى است که در بیابانى افتاده باشد»(1) این نسبت در مقایسه هر یک از عوالم به عالم بالاتر نیز وجود دارد و شکّى نیست مقایسه بین عوالم و کهکشانها انسان را به عظمت الهى رهنمون مى کند. زمین با همه گستردگى و فراخى، در برابر خورشید خیلى کوچک است و همین طور خورشید قابل مقایسه با برخى ستارگان دیگر نیست و همه در فضایى شناورند و هیچ گاه با یکدیگر برخورد نمى کنند. علاوه کسى که با هیئت جدید آشنا باشد، مى داند که گاهى فاصله بین کهکشان ها میلیون ها سال نورى است. نورى که هر ثانیه
1ـ بحارالانوار، ج 60، ص 85 ـ 83.
سیصد هزار کیلومتر مسافت را طى مى کند، حساب کنید در طول یکسال چقدر حرکت مى کند، تا برسد به یک میلیون سال نورى! تازه وراى این کهکشان ها، عوالم دیگرى نیز هست، چرا که ستارگان مرئى تنها زیورهاى آسمان اوّل هستند، در این باره خداوند مى فرماید:
«وَ زَیَّنا السَّمآءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ»(1)
آسمان پایینتر را به چراغ هاى درخشنده زیور دادیم.
(تازه کسى از آسمان هاى دیگر خبر ندارد و حتى نمى تواند وسعت آنها را حدس بزند). شکّى نیست که همه اینها بیانگر حکمت و عظمت بى کران الهى است. خداوندى که با گفتن یک «کن» همه موجودات را آفریده ـ تازه این را ما مى گوییم و او نیاز به گفتن «کن» ندارد و اراده او براى آفرینش هستى کافى است ـ داراى چه قدرت و عظمتى است که عالم و جهان با اراده او پدید آمد و با اراده او باقى است و هرگاه اراده نکند همه چیز نابود مى گردد.
پس وقتى انسان با توجه به عظمت آفرینش، تا حدّى عظمت خداوند را شناخت، باید در نماز متوجه باشد در برابر چه کسى ایستاده است. آیا در برابر چنین موجودى جا دارد به فکر نان، آب، لباس و خانه و وسایل دیگر باشد؟ مگر همه هستى، انسان ها، کره خاکى و دریاها و کوهها در برابر خدا چه ارزشى دارند که انسان خدا را رها کند و به دنبال شکم و لباس و زن و بچه و بالاخره به دنبال دنیا برود؟ آیا انسان عاقل چنین مى کند؟
بنابراین از جمله امورى که باعث مى گردد انسان حضور قلب پیدا کند، این است که قبل از نماز در عظمت خداوند تفکّر کند و درک کند که در برابر چه کسى ایستاده است و نیز دعاهایى را که براى قبل از شروع نماز و نیز بعد از نماز وارد شده، بخواند. در هنگام نماز سعى کند معانى جملاتى را که بر زبان جارى مى کند، تصور
1ـ فصلت/12.
کند و در آنها بیاندیشد، چنانکه مرحوم میرزا جواد آقاى تبریزى در «اسرار الصلوة» به این مطلب سفارش کرده اند. طبیعى است وقتى انسان مى خواهد حرف بزند، ابتدا معانى الفاظ را در ذهن خود تصور مى کند و بعد سخن مى گوید، ولى ما عادت کرده ایم سریع نماز بخوانیم و مَجال تفکّر و اندیشیدن در معانى جملات را به خود نمى دهیم.
لازم است انسان با تأمل و توجه نماز بخواند و اگر قبلا ظرف یک دقیقه، یک رکعت مى خواند، اینک یک رکعت را ظرف دو دقیقه بخواند و این براى کسى که مى خواهد به حضور خدا برود، وقت زیادى نیست. رفته رفته، توجه داشتن به معنا ملکه او مى گردد، چنانکه توجه به الفاظ ملکه اوست. امام سجاد(علیهم السلام) مى فرماید: «... وَ اِذا صَلَّیْتَ فَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع»(1)
وقتى نماز مى خوانى فرض کن (در آستانه مرگ هستى) آخرین نمازت را مى خوانى.
ما وقتى نماز مى خوانیم، نمى دانیم که موفق مى شویم نماز دیگرى بخوانیم یا نه، لذا امام مى فرماید فرض کن این آخرین نمازى است که مى خوانى. اگر انسان بداند، از عمرش تنها به اندازه خواندن چند رکعت نماز باقى مانده است، حواسش را جمع مى کند و سعى مى کند نمازش را بهتر و شایسته تر به جا آورد، حال که ما نمى دانیم عمرمان تا کى باقى است، فرض کنیم این آخرین نمازى است که بجا مى آوریم. چنین تصورى باعث مى گردد در برابر شیطان مقاومت کنیم و او را از خود برانیم و از لحظات و دقایقى که در نماز سپرى مى کنیم، بهره شایان ببریم. شکى نیست که چنین حالتى در پدید آمدن حضور قلب مؤثر است. البته بعد از نماز نیز انسان نباید از خدا غافل گردد و از توجه و محضر خدا، روى برگرداند و به امور دیگر بپردازد. آیا بعد از سالیانى که از دوستتان دور مانده اید و اکنون موفق شده اید با او ملاقات
1ـ بحارالانوار، ج 69، ص 408
کنید و از حضورش استفاده کنید، بعد از ملاقات، فوراً از جاى برخاسته و بدون خداحافظى از او جدا مى شوید؟ کسى که به مجرد گفتن «السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته» از جاى برمى خیزد و به دنبال کارش مى رود، گویا تا حال نزد خدا زندانى بود و انتظار مى کشید هر چه زودتر درب زندان و قفس گشوده گردد، تا خود را نجات دهد! لازم است بعد از نماز، انسان دست به دعا بلند کرده و به خود و دیگران دعا کند. در روایتى پیامبر نقل مى کنند که خدا فرمود:
«مَنْ اَحْدَثَ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفانى وَ مَنْ اَحْدَثَ وَ تَوضَأَ وَ لَم یُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ فَقَدْ جَفانى وَ مَنْ احدثَ و تَوَضَّأَ و صَلّى رَکْعَتَیْنِ وَ دَعانى وَ لَمْ اَجِبْهُ فیما سَأَلَنى مِنْ اُمُورِ دینِه وَ دُنْیاهُ، فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جاف»(1)
کسى که وضویش باطل شود و تجدید وضو نکند، به من جفا کرده است و نیز اگر وضو گرفت و دو رکعت نماز نخواند باز به من جفا کرده است و اگر وضو گرفت و نماز خواند و دعا کرد درباره امور دین و دنیایش، و او را پاسخ ندادم، به او جفا کرده ام و من پروردگار جفا کارى نیستم.
پس یکى از چیزهایى که باعث توجه به خدا و جلب عنایت او مى گردد، همواره با وضو بودن است و چه بهتر که انسان بعد از وضو دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز دعا کند و از خدا بخواهد لحظه اى او را به خود وانگذارد و او را از نظر دور نداشته و عنایتش را از او برندارد. مگر یک وضو گرفتن و دو رکعت نماز چقدر وقت مى برد و چقدر مشقّت دارد که خدا مى گوید: اگر دعاى او را اجابت نکنم به او ظلم کرده ام، این نیست جز عنایت خداوند و به آسانى نباید این عنایت را از دست داد. کسانى که بر این کار مداومت دارند و همواره با وضو هستند و بعد از وضو دو رکعت نماز مى خوانند و پس از او دعا مى کنند، بهره فراوانى از این کار برده اند و
1ـ بحارالانوار، ج 80، ص 308.
مسلم دعایشان به اجابت مى رسد، گرچه ممکن است دیر به اجابت برسد، چرا که این به صلاح دید خدا بستگى دارد. در ادامه حدیث معراج خداوند مى فرماید:
«وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْد لَهُ قُوتُ یَوْم مِنَ الْحَشیشِ اَوْ غَیْرِه وَ هُوَ یَهْتَمُّ لِغَد و عَجِبْتُ مِنْ عَبْد لایَدْرى اَنّى راض عَنْهُ اَوْ ساخِطٌ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَضْحَکُ...»
و در شگفتم از بنده اى که غذاى امروزش فراهم است و کوشش مى کند براى فرداى خود غذا ذخیره کند و نیز در شگفتم از بنده اى که نمى داند من از او راضى یا خشمناکم، و در عین حال او همواره شاد و خندان است.
از آنجا که نماز اهمیّت شایانى دارد و تأثیر به سزایى در سعادت انسان مى گذارد، شیطان تمام سعى خود را صرف مى کند تا ما را از حقیقت نماز و از انجام نمازى که مورد پذیرش خدا قرار گیرد، محروم سازد، لذا خاطره هاى فراوانى را به ذهن ما القا مى کند تا دل ما به نماز توجه نداشته باشد. البته شیطان برکسى تسلط ندارد و این ما هستیم که به شیطان اجازه مى دهیم در قلب و دل ما جاى گیرد و با او انس مى گیریم و پیوسته با او سرو کار داریم و بالطبع در هنگام نماز نیز ما را به خود مشغول مى سازد.
بهترین راه براى تکامل و تقرّب انسان به خدا، نماز است و خدا به جهت عنایت به انسان و تکامل او، این عمل را واجب کرد و الا او نیازى به نماز ندارد. او تحت هر شرایطى، بر ما واجب کرده در اوقات پنجگانه نماز را به جاى آوریم؛ حتّى برخى از فقها فرموده اند: کسى که در دریا غرق شده است باید با همان حال نماز بخواند و به خدا توجه قلبى داشته باشد، گرچه رو به قبله بودن و سایر شرایط از او ساقط مى گردد. این نیست جز نقش اساسى نماز در تکامل و سعادت انسان، لذا پیامبر مى فرماید: «الصَّلاةُ خَیْرُ مُوضُوع...»(2) و نیز امام رضا(علیه السلام) مى فرماید:
1ـ حالاتى مثل تعجب، ترس، اندوه و سایر احساسات، به موجود مادى که به مادّه تعلّق دارد اختصاص دارد و خداى متعال منزّه است از اینکه از چیزى تعجب کند، یا بترسد و یا اندوهگین شود و اگر خداوند این تعابیر را درباره خویش به کار برده، خواسته است به زبان ما سخن گفته باشد.
2ـ جامع احادیث الشیعة، ج 4، ص 6؛ یا الحکم الزاهرة، ص 139.
شیطان به سبب کینه و دشمنى دیرینه با بنى آدم، سعى دارد آنها را از بهترین چیزها و با اهمیت ترین آنها محروم سازد و تلاش مى کند، انسان را از عوامل رشد و سعادت و تکامل خویش غافل سازد:
«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینِ»(2)
شیطان گفت: به عزّت و جلالت سوگند، همه خلق را گمراه خواهم کرد.
گاهى دو رکعت نماز و حتىّ دو رکعت نافله که صحیح و با حال و توجه خوانده شود، موجب مى گردد گناهان انسان بخشوده شود، چون ممکن نیست انسان، با توجه و حال نماز بخواند و بداند در برابر چه کسى ایستاده، امّا از کرده هاى زشت خود پشیمان نگردد و تصمیم نگیرد، دیگر به گناه روى نیاورد.
در روایتى پیامبر مى فرماید: «اگر جلوى خانه کسى نهر آبى جارى باشد و او هر روز پنج بار خود را در آن نهر شستشو دهد، آیا چرکى در بدنش باقى مى ماند؟ همانا نماز به مانند نهر آب است، پس آنگاه که انسان نماز مى خواند، همه گناهانش بخشیده مى شود»(3)
اگر ما به ماهیت نماز پى برده و درست از آن بهره ببریم، دیگر در ما آلودگى باقى نمى ماند، ولى متأسفانه ما قدر نماز را نمى دانیم و آن را سرسرى مى گیریم؛ لذا هیچ فایده اى به حالمان نمى بخشد. پس نکته دوم این است که در اهمیّت و آثار ارزشمند نماز بیاندیشیم، تا پى ببریم به اینکه با این نمازهاى فاقد حال و توجه و حضور قلب، خود را از چه فواید و برکاتى محروم ساخته ایم.
وقتى دو رکعت نماز موجب مى گردد، همه گناهان انسان آمرزیده شود، پایدارى
2ـ ص/82.
3ـ وسائل الشیعة، ج 3، ص 7.
وقتى ما صد تومان از دست مى دهیم حواسمان پرت مى شود و اگر گوهر گران بهایى و یا یک انگشتر، به ارزش صد هزار تومان، گم کنیم، تا مدتى آشفته خاطر مى گردیم و شبها خوابمان نمى برد؛ این در حالى است که دو رکعت نمازى را که به همه دنیا و لذّت هاى آن مى ارزد، از دست مى دهیم و ناراحت نمى گردیم!
اى کاش، مى دانستیم اولیاى خدا چه بهره هایى از نماز مى برند: برخى بزرگان مى فرمودند ـ شاید این مطلب مضمون برخى روایات نیز باشد ـ اگر پادشاهان دنیا مى دانستند نماز خواندن چه لذّتى دارد، دست از سلطنت مى کشیدند و به نماز روى مى آوردند. (از این لحن و سخن بر مى آید که خودشان به این درجه از معرفت دست یافته بودند).
ما شبانه روز چقدر تلاش مى کنیم به لذّتهایى دست یابیم، حال این لذتها ممکن است از طریق خوراک و پوشاک تأمین گردد و ممکن است از راههاى دیگر. گاهى سالها زحمت مى کشیم و مقدّماتى را فراهم مى سازیم تا به لذتى برسیم؛ آن عالم مى فرماید: تمام لذّتهایى که براى سلاطین وجود دارد، در برابر لذّتى که انسان مؤمن از دو رکعت نماز مى برد، ناچیز است؛ اما آنها به لذّتهاى مادّى دلخوشند و از لذّت مناجات با خدا خبر ندارند.
براى جبران زیانهاى گذشته و استفاده بهتر از نماز و نیز از دست ندادن برکات و منافع مناجات با خدا، باید از نکات و دستورالعمل هایى که در روایات و کلمات علما و اولیاى خدا و نیز از توصیه هاى اخلاقى علماى اخلاق، که یا خود با تجربه، ثمربخش بودن آنها را دریافته اند و یا از روایات استفاده کرده اند، بهره ببریم. (ارزش این نکته ها بى نهایت است، ولى چون مفت و ارزان به دست ما مى رسد، قدرش را
نماز یعنى اینکه بنده در برابر خداوند بایستد و اظهار بندگى کند و دست نیاز به سوى او داشته باشد. کسى که به نماز مى ایستد باید محضر خدا را درک کند و بداند در برابر چه مقامى ایستاده است و در نتیجه، وظیفه بندگى را با نهایت خضوع و خشوع به جاى آورد.
وقتى ما به نماز مى ایستیم، کمتر به نماز توجه داریم و توجهمان به سایر مسائل معطوف مى گردد، گاهى مسائلى که مربوط به ده ها سال قبل است، به خاطرمان مى آید. تازه وقتى مى خواهیم سلام بدهیم متوجه مى شویم که نماز مى خواندیم! چقدر زشت و ناپسند است که ما در مقابل خدا بایستیم و توجه نداشته باشیم در برابر چه کسى ایستاده ایم و چه مى گوییم! خداوند این حالت را از علایم منافقان به شمار آورده است: «وَ لایَأْتُونَ الصَّلوةَ اِلاّ وَ هُمْ کُسالى...»(1)
1ـ توبه/54.
آیا وقتى انسان در برابر دیگرى ایستاده و با او سخن مى گوید، رویش را از او بر مى گرداند؟ و اگر چنین کند عقلا نمى گویند او دیوانه است؟ البته خداى متعال جسم نیست که صورت ما به طرف او متمایل گردد، بلکه ارتباط و مواجهه با خدا توسط دل انجام مى گیرد، چرا که او بر هر چیزى احاطه دارد و تنها با دل مى توان با او روبرو شد، حال اگر دل را از او منصرف سازیم و به نماز توجه نداشته باشیم، روى از خدا برگردانده ایم.
آیا کسى که خداوند، از روى لطف، بدو اجازه داده در حضور او بایستد و با او سخن گوید و به درد دل و مناجات بپردازد ـ به جاى غنیمت شمردن این فرصت و شکر بر این نعمت بزرگ ـ جا دارد از او غافل گردد؟ شخصیتهاى بزرگ به راحتى به انسان بار نمى دهند و اجازه نمى دهند هرکسى به خدمت آنها برسد، امّا خداوند متعال به جهت محبّت بى حدّش، در خانه اش را به سوى همه انسانها باز گذاشته و به آنها اجازه داده روى به سوى او داشته باشند. حال باید فرصت را غنیمت بشماریم و با تمام وجود روى به سوى او داشته باشیم و تنها توجهمان به سوى او باشد.
اگر کسى به خدا اعتقاد نداشت و معتقد نبود که در محضر خداست طبیعى است که به او اعتنایى ندارد، ولى کسى که به خدا اعتقاد دارد و مى داند در برابر خدا ایستاده، بى اعتنایى او زشت و ناشایست است، لذا در روایت تعبیر «عجبت»(1) به کار رفته است: خداوند مى فرماید من تعجب مى کنم از اینکه بنده ام در برابر من مى ایستد؛ ولى نشاط و توجه ندارد.
«یا اَحْمَدُ؛ عَجِبْتُ مِنْ ثَلاثَةِ عَبید: عَبد دَخَلَ فی الصَّلوةِ وَ هُوَ یَعْلَمُ اِلى مَنْ یَرْفَعُ یَدَیْهِ وَ قُدّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ یَنْعِسُ و عَجِبْتُ مِنْ عَبْد لَهُ قُوتُ یَوْم مِنَ الْحَشیشِ اَوْ غَیْرِهِ وَ هُوَ یَهْتَمُّ لِغَد و عَجِبْتُ مِنْ عَبْد لایَدْرى اَنّى راض عَنْهُ اَوْ ساخِطٌ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَضْحَکُ»
در ادامه حدیث شریف معراج خداوند خطاب به پیامبر مى فرماید:
اى محمد؛ از سه دسته از بندگانم در شگفتم، دسته اول: بنده اى که به نماز مى ایستد و مى داند دستان خود را به سمت چه کسى بلند کرده و در برابر چه کسى ایستاده، و در عین حال خواب آلوده است!
این فراز از روایت به نکته اى اشاره دارد که درد همه ماست و لااقل اکثر ما بدان مبتلاییم و آن اینکه حق نماز را ادا نمى کنیم؛ گرچه هر کس آگاهى و معرفت بیشترى دارد، باید توجه بیشترى به نماز داشته و اهمیّت آن را بهتر درک کند.
سر بسته همه مى دانیم که نمازمان در خور و شایسته پذیرش الهى و به مانند نمازى که اولیاى الهى برپا مى دارند نیست و نیز مى دانیم آثار و ثمراتى که در قرآن و روایات براى نماز ذکر شده است، بر نماز ما مترتّب نمى گردد؛ ولى بسیارى از ما، به تفصیل، به میزان کوتاهى و تقصیر خود آگاه نیستیم، لذا باید سعى کنیم به میزان نقص و عیب نمازمان پى ببریم. زشتى و عیب نمازى را که بدون حضور قلب و از روى بى حالى آورده مى شود، بدانیم و نیز بیندیشیم که اگر نماز کامل و شایسته اى مى خواندیم، چقدر از فرصت بر پاى دارى نماز بهره مى گرفتیم و به چه نتایج والایى
دست مى یافتیم و اکنون که بدون حضور قلب و توجه نماز مى خوانیم، چه نتایج و منافعى را از دست مى دهیم و چه زیانهایى متوجه ما مى گردد.
شایسته است قدرى در نماز اولیاى خدا نگریسته و با مقایسه نماز آنان با نماز خود، به نقایص و عیوب نمازمان پى ببریم؛ چرا که با مقایسه ضعیف با قوى و ناقص با کامل، بهتر به میزان عیب و نقص پى مى بریم.
البته براى جبران نقیصه کوتاهى و بى توجهى در نماز، بزرگان کتاب هایى نوشته اند که از جمله آن کتاب ها «اسرارالصلوة» مرحوم میرزا جواد آقاى تبریزى و نیز «اسرارالصلوة» امام، رضوان الله علیه، است و ما در این فرصت به شمّه اى از مطالبى که درباره نماز مطرح شده، اشاره مى کنیم: