سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چگونگى محبت به خدا

 

 

ـ رابطه زهد و عبادت با محبت خدا

ـ رابطه گریه با محبت خدا

ـ نقش رفاقت و دوستى با علما و فقرا

 


صفحه 263

 

چگونگى محبت به خدا

 

«یا اَحْمَدُ؛ لَیْسَ کُلُّ مَنْ قالَ اُحِبُّ اللّهَ اَحَبَّنى، حَتّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبِسَ دُوناً وَ یَنامَ سُجُوداً وَ یُطیلَ قِیاماً وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَکَّلَ عَلَىَّ وَ یَبْکِىَ کَثیراً وَ یُقِلَّ ضِحْکاً وَ یُخالِفَ هَواهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلیساً وَالْعُلَماءَ اَحِبّاءً والْفُقراءَ رُفَقاءً وَ یَطْلُبَ رِضاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعاصینَ فِراراً وَ یَشْتَغِلَ بِذِکْرى اِشْتِغالا وَ یُکْثِرَ التَّسْبیحَ دائِماً وَ یَکُونَ بِالْعَهْدِ صادِقاً وَ بِالوَعْدِ وافِیاً وَ یَکُونَ قَلْبُهُ طاهِراً وَ فى الصَّلوةِ ذاکِیاً وَ فىِ الْفَرائِضِ مُجْتَهِداً وَ فیما عِنْدى مِنَ الثَّوابِ راغِباً وَ مِنْ عَذابى راهِباً وَ لاَِحِبّائى قَریباً وَ جَلیساً.

یا اَحْمَدُ؛ لَوْ صَلّى الْعَبْدُ صَلوةَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ صامَ صِیامَ اَهْلِ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَ طَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَةِ وَ لَبِسَ لِباسَ الْعارى، ثُمَ اَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً اَوْ سُمْعَتِها اَوْ رِیاسَتِها اَوْ حُلِیِّها اَوْ زینَتِها لا یُجاوِرُنى فى دارى وَ لاََنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتى وَ عَلَیْکَ سَلامى وَ رَحْمَتى وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

 

در یک جمع بندى مى توان مطالبى را که در حدیث معراج ذکر شده، به دو بخش کلى تقسیم کرد: بخش اول مربوط به حرکت انسان به سوى خداست که این حرکت از آغاز با جدیت، تلاش و کوشش انسان شروع مى گردد و به جایى مى انجامد که قلب انسان را لایق دریافت محبت الهى مى سازد. و در صدد بیان این است که انسان چه کند تا موانع را کنار زده، به مقام محبت الهى دست یابد. اما بخش دوم مربوط به این است که بعد از رسیدن به محبت خدا و رسوخ آن در دل، چگونه خداوند انسان


صفحه 264

را به پیش مى برد و بالاخره سرانجام و عاقبت انسان چه خواهد شد؟ به تعبیر دیگر مى توان گفت محور گفتگوها در این حدیث، محبت خداست: بخشى درباره مقدمات تحصیل محبت و بخش دیگر مربوط به آثار و نتایج محبت خداوند. نیز مطرح گردید که محبت خدا با محبت دنیا جمع نمى شود. در بخش پایانى حدیث در مورد چگونگى محبت به خدا و رفتارى که شایسته محب خداست، بحث مى گردد.

 


نوشته شده در  شنبه 86/6/3ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

ویژگى هاى عابدان

پیش از این خداوند مقام «رضایت پیشه گان» و محبان خود و ویژگى هاى آنها را بیان کرد و در این بخش مى پردازد به بیان مقام عابدان و صفات و ویژگى هاى آنها و مى فرماید:

«یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى مَتى یَکُونُ [لِىَ] الْعَبْدُ عابِداً؟ قالَ لا یا رَبِّ. قالَ اِذا اجْتَمَعَ فیه سَبْعُ خِصال وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمحارِمِ»

اى محمد؛ آیا مى دانى که چه وقت بنده من عابد مى شود؟ پیامبر عرض کرد: خیر، مولاى من.


صفحه 257

خداوند فرمود: هرگاه هفت ویژگى و خصلت در او جمع شود، تقوایى که او را از حرام حفظ کند...

اگر سفارشها و دستورهاى عملى که در این روایت ذکر شده، جمع آورى و دسته بندى شود، یک سلسله دستورات کامل براى «سیر و سلوک عارفانه»، به دست مى آید و همین طور اگر اوصافى را که در این روایت، براى انسانهاى رو به کمال و یا به کمال رسیده بیان شده، دسته بندى شود، اوصاف «سالکان» و بالاتر از آن اوصاف «واصلین الى اللّه» مشخص مى شود، منتها شیوه تعلیم انبیا و ائمه اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، همانند شیوه خداى متعال چنین نبوده که تعالیم را دسته بندى کرده، در ضمن ابواب و فصول بیان کنند. اتفاقاً شیوه انبیا و خداوند دل نشین تر و مؤثرتر است، چرا که در شیوه دسته بندى و فصل بندى، جنبه صورى و ظاهرى و قالب بندى رعایت مى گردد، اما چون در شیوه اول روح انسان مخاطب قرار مى گیرد و سعى بر این است که مطالب گوناگون به او ارائه شده، در دل او نفوذ کند، بیان آن مطالب با اسلوب و شیوه هاى گوناگون مؤثرتر و دل نشین تر است. به هر جهت اولین ویژگى عابد، ورع و تقوایى است که او را از محرمات و گناهان باز دارد.

«وَ صَمْتٌ یَکُفُّهُ عَمّا لایَعْنیهِ» دومین ویژگى سکوتى است که او را از لغو باز دارد.

سخن گفتن زمانى رواست که انسان روى آن فکر کند و با در نظر گرفتن فایده آن سخن گوید و الا آنجا که سخن فایده اى نمى بخشد و موجب کمال و قرب به خدا نمى شود، بایسته است که انسان سکوت پیشه سازد.

«وَ خَوْفٌ یَزْدادُ کُلَّ یَوْم مِنْ بُکائِهِ» سومین ویژگى ترسى است که روز به روز بر گریه او مى افزاید.

به طور فطرى اگر کسى خوف و ترسى داشته باشد، موقعى که به عبادت مى ایستد و یا موقعى که قرآن مى خواند و به انذارهاى الهى توجه پیدا مى کند، دلش مى لرزد و اشکش جارى مى شود؛ چون در آن هنگام به یاد گناهان خود افتاده، از ابتلا به عذاب الهى بیمناک مى شود.

 


صفحه 258

«اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ الَّذیِنَ اِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتُ قُلُوبُهُمْ...»(1)

مؤمنان کسانى هستند که چون ذکرى از خدا به میان آید، دل هایشان ترسان و لرزان گردد.

«وَ حَیاءٌ یَسْتَحْیی مِنّى فىِ الْخَلاءِ» چهارمین ویژگى حیایى است که موجب مى گردد در خلوت نیز از من شرم و حیا کند.

اگر کسى خجالت مى کشد در حضور دیگران گناه کند، علت آن حیا از مردم است نه حیا از خدا. البته این نیز به نوبه خود خوب است و چنین شخصى بهتر است از انسان بى شرمى که در حضور دیگران نیز از گناه باکى ندارد؛ ولى حیاى از خدا مطلوب تر و با ارزش تر است. از آنجا که خدا خلوت و جلوت ندارد و همه جا حضور دارد، پس اگر در خلوت از خدا حیا کرد، حیاى او حقیقى خواهد بود. در روایتى وارد شده که حضرت سلمان آن قدر با حیا بود که، در طول عمرش، خجالت مى کشید به عورتش نگاه کند!

«وَ اَکْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضى لَها وَ یُحِبُّ الاَْخْیارَ لِحُبّى لَهُمْ»

پنجمین ویژگى عابد این است که به اندازه نیاز و ضرورت غذا تناول کند.

(یعنى به اندازه اى که براى عبادت و انجام وظیفه توان داشته باشد، نه اینکه هرچه میل داشت تناول کند).

ششمین ویژگى این است که با دنیا بغض و دشمنى ورزد، چون من با آن بغض و دشمنى مى ورزم و هفتمین ویژگى اینکه اخیار و نیکان را دوست بدارد، چون من آنان را دوست دارم.

اگر بخواهد مرا عبادت کند باید خواسته هایش را با خواسته هاى من موافق سازد؛ یعنى بگوید: خدایا من بنده توام هر چه تو بگویى و اراده کنى انجام خواهم داد، پس وقتى پى برد، من با دنیا دشمنم او نیز با آن دشمنى مى ورزد. البته چنانکه


1- انفال/2.


صفحه 259

پیش از این بیان شد. دشمنى خدا و اولیاى او با دنیا به معناى دشمنى با مظاهر و نعمتهاى دنیوى نیست، بلکه دشمنى آنان با هدف قرار گرفتن دنیاست و الا با نعمتهاى دنیا و زندگى دنیوى که نعمت خداست، کسى دشمنى ندارد: اگر حیات و زندگى دنیا نبود، آخرتى نیز در کار نبود؛ یعنى بهشت تحقق نمى یافت. پس چنان نیست که زندگى و نعمتهاى دنیا بد باشد، بلکه دنیاطلبى بد است و دنیاطلبى به این است که انسان براى دنیا اصالت قائل شود و آن را مطلوب بالذات بداند. اما اگر دنیا را وسیله آخرت قرار دهد، او در واقع آخرت طلب است.

عابد در کنار دشمنى با دنیا نیکان را دوست مى دارد، به افرادى محبت و علاقه مى ورزد که در راه خدا گام برمى دارند و رو به کمالند. این مطلب بیانگر این حقیقت است که انسان یا در راه بندگى گام برمى دارد و یا خودپرستى! اگر کسى همه این صفات در او جمع گشت، واقعاً عابد است و الا هر قدر از این صفات کاسته شود، خود پرستى جایش را مى گیرد.

 

* * *

 منبع


نوشته شده در  جمعه 86/6/2ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

تأثیر کم گویى و کم خورى در شناخت و ادراک انسان

«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعَبْدَ اِذّا جاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانَ کافِراً تَکُونُ حِکْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبالا. وَ اِنْ کانَ مُؤْمِناً تَکُونُ حِکْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَةً»

اى محمد؛ هر گاه بنده من شکمش گرسنه باشد و زبانش را حفظ کند، به او حکمت مى آموزم، اگر چه کافر باشد که در این صورت آن حکمت دلیلى و حجتى علیه او خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حکمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.

پیش از این درباره اهمیت «صوم و صَمت» بحث گردید، در اینجا باز خداوند به آن دو سفارش مى کند و مى فرماید: کسى که این دو را داشته باشد به او حکمت مى دهم، منتها اگر ایمان داشته باشد حکمت راهگشا و موجب تکامل او خواهد شد. حتى اگر کافر نیز این دو چیز (کم خوردن و کم گفتن) را رعایت کند خدا به او حکمت مى دهد، ولى آن حکمت تنها حجت را بر او تمام مى کند و موجب سعادت او نمى گردد، بلکه چون از آن استفاده نمى کند، بر شقاوت و بدبختى او افزوده مى گردد، چرا که او آگاهانه با امر خداوند مخالفت مى ورزد. اما حکمت در مؤمن نور، برهان و شفاى معنوى دردهاى اوست (به هر جهت در این فراز تأکید بر نقش حکمت در درک و شناخت انسان است).

در ادامه خدا مى فرماید:

 


صفحه 255

«فَیَعْلَمُ ما لَمْ یَکُنْ یَعْلَمْ وَ یَبْصُرُ ما لَم یَکُنْ یَبْصُرْ. فَاَوَّلُ ما اُبْصِرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتّى یَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ»

پس مؤمن (با حکمت) مى داند آنچه را نمى دانست و مى بیند چیزى را که نمى دید. پس اولین چیزى که به او مى نمایانم عیبهاى خود اوست تا به عیبهاى دیگران نپردازد.

آدم پرخور و پرگو، به عیوب خود توجهى ندارد، زیرا یا توجه او به شکم است و یا به حرف زدن. او مى خواهد حرفى بزند که مردم خوششان بیاید. پس قبل از اینکه دیگران را به سخنان خود جلب کند، دلش مشغول و متوجه دیگران است و چنین کسى به خود توجهى ندارد، تا عیوب خود را باز شناسد. اما وقتى انسان کم خور و اهل روزه و سکوت بود، مى تواند به خود توجه داشته باشد و عیبهاى خود را ببیند و دیگر به عیبهاى دیگران نمى پردازد. البته بصیرت و آگاهى به عیوب خویش، از جمله آثار حکمت است و حکمت آثار دیگرى نیز دارد، از جمله موجب روشنایى قلب و بصیرت باطنى مى گردد، که در نتیجه آن، انسان علاوه بر مفاهیم، حقایق را نیز مى یابد:

«وَ اُبْصِرُهُ دَقایِقَ الْعِلْمِ حَتّى لایَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ»

و به او دقایق و حقایق علم را نشان مى دهم تا شیطان بر او مسلط نشود.

این جمله اشاره دارد به اینکه بزرگترین راه نفوذ شیطان در انسان، ایجاد وسوسه و شک و شبهه است و اگر کسى علم قوى و متقن پیدا کند، شیطان نمى تواند او را وسوسه کند، یا شک و شبهه اى در او پدید آورد، در مقابل هر قدر از علم و آگاهى انسان کاسته شود، بیشتر به انحرافات و وسوسه هاى شیطانى مبتلا مى شود. اولین روزنه اى که فراروى شیطان باز مى شود، روزنه فکر و اندیشه و شناخت است، اگر از این راه نفوذ کرد و توانست شک و شبهه اى ایجاد کند، راه هاى دیگر نیز برایش باز مى گردد، اما کسى که دقایق و حقایق علم را مى داند راه وسوسه و شک را به روى شیطان مى بندد و در نتیجه براى او راه نفوذى باقى نمى ماند. پس به «یقین» اهمیت


صفحه 256

فراوانى داده شده، تا آنجا که خداوند مى فرماید: اولین برترى پیامبر بر دیگران یقین اوست. در مقابل پست ترین چیزى که موجب شقاوت و سقوط انسان مى گردد، شک و شبهه و نبود یقین است.

«یا اَحْمَدُ؛ لَیْسَ شَىءٌ مِنَ الْعِبادَةِ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ، فَمَنْ صامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ کانَ کَمَنْ قامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فى صَلاتِهِ، فَاُعْطیهِ اَجْرَ الْقِیامِ وَ لَمْ اُعْطِهِ اَجْرَ الْعابِدینَ»

اى محمد؛ هیچ عبادتى نزد من محبوبتر از روزه و سکوت نیست. کسى که روزه بگیرد، ولى زبان خود را حفظ نکند، به مانند کسى است که به نماز بایستد و حمد و سوره و ذکرهاى نماز را نخواند که در این صورت من فقط به او پاداش قیام مى دهم، نه پاداش عبادت کنندگان را.

پیش از این خداوند در فراز دیگرى فرمود: «اَوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ والصَّوْمُ»

ولى این بار مى فرماید: هیچ عبادتى نزد من محبوبتر از این دو نیست و روزه دارى که زبانش را حفظ نکند و هرچه به زبانش آمد بگوید، مانند کسى است که نمازش بدون قرائت باشد. چنانکه فایده نماز بدون قرائت اندک است، فایده روزه بدون پاسدارى زبان نیز اندک است و نفع کامل به حال انسان ندارد. این روزه خیلى فرق دارد با روزه کاملى که درکنار آن،زبان نیز کنترل مى گردد وانسان بر دل،رفتاروافکارش سیطره دارد.

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/6/1ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

ملاک برترى پیامبر بر سایر پیامبران

«یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىء فَضَّلْتُکَ عَلى سایِرِ الاَْنْبیاءِ؟ قالَ اللّهُمَّ لا»

اى پیامبر، آیا میدانى چراتو رابرسایر انبیاء برترى دادم؟ جواب داد: نمى دانم، اى پروردگارم.

البته پیامبر چون انسان است از پیش خود چیزى نمى داند و علم او از طریق تعلیم و افاضه خداوند حاصل مى گردد، لذا پیامبر در جواب مى گوید نمى دانم؛ یعنى از پیش خود نمى دانم.

«قالَ: بِالْیَقینِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ وَ سَخاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَة بِالْخَلْقِ»

خداوند فرمود: به واسطه یقین و خوش خلقى و سخاوت نفس و مدارا کردن و رحمت با مردم ترا برترى بخشیدم.

 


1ـ زخرف/37.


صفحه 253

(این سخن خدا باعث مى شود دیگران به اهمیت این صفات پى برده سعى کنند آنها را در خود تقویت کنند).

اولین ویژگى که پیامبر بدان متصف گردید، یقین است که همه انبیا بدان متصف بودند و البته یقین داراى مراتبى است و ممکن است برخى از آن مراتب در مردم نیز وجود داشته باشد، ولى عالى ترین مراتب آن در انبیا و به خصوص پیامبرانى که داراى مقام امامت نیز بودند وجود داشت و در وجود مقدس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که کامل ترین انبیاست، بهترین و والاترین مرتبه یقین وجود داشت که این خود موجب برترى پیامبر بر سایر انبیا گشت.

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(1)

برخى از بنى اسرائیل را امام و پیشوایانى قرار دادیم که به امر ما خلق را هدایت کنند، چون در راه حق صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.

(ملاک امامت و رهبرى دو چیز است، یکى صبر در مقام عمل و دیگرى یقین از نظر درک و معرفت).

دیگر ویژگى هایى که موجب برترى پیامبر گشته: خوش خلقى، سخاوت در مقام بخشش مال، رحمت، دلسوزى و مهربانى با مردم است. خداوند در قرآن مى فرماید:

«...حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَّحیمٌ»(2)

پیامبر بر (هدایت و نجات) شما حریص و به مؤمنان رئوف و مهربانست.

خداوند بعد از بیان دلیل برترى پیامبر مى فرماید:

«وَ کَذلِکَ اَوْتادُ الاَْرْضِ لَمْ یَکُونُوا اَوتاداً اِلاّ بِهذا»

همچنین اوتاد و بزرگان روى زمین اگر چنین نباشند، به آن مقام رفیع دست نمى یابند.

 


1- توبه/24.

2- توبه/128.


صفحه 254

استعمال کلمه «اوتاد» در این روایت و سایر روایات، نشانه این است که در بین انسانها، غیر از انبیا کسان دیگرى نیز هستند که حکم میخ در و پنجره و ساختمان را دارند: چنانکه اگر در پنجره و در میخ به کار نرود، اجزاى آن از هم مى پاشد، این بزرگواران نیز اوتاد و میخ هاى زمینند و خدا به واسطه وجود آنها زمین را حفظ مى کند و بلاها را دفع مى سازد ـ پس اوتاد زمین به واسطه همین صفات به این مقام رسیده اند.

 


نوشته شده در  چهارشنبه 86/5/31ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اهمیت به کارگیرى عقل؛ یاد خدا و دورى از غفلت

در گفتگوهایى که در «حدیث معراج» بین خداوند و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) انجام گرفته است اسلوبهاى گوناگونى به کار رفته که این خود نوعى بلاغت در سخن است، زیرا اگر اسلوب کلام، از آغاز تا پایان، یکنواخت باشد ملال انگیز و خستگى آور است، اما وقتى در گفتگو اسلوبهاى گوناگونى به کار رود، نشاط انگیز بوده و طراوت بحث حفظ مى گردد.

در دو بحث اخیر فرازهایى از سخنان خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)بیان شد، حاصل آن این بود که دسته اى از صفات باعث مى گردد، انسان زندگى گوارا و حیات خوش و پایدارى داشته باشد و آن ویژگى ها و صفات کسانى است که به مقام رضا رسیده اند. علاوه بر آن مقام محبان و دوستان خدا و برخى از اوصاف آنان بررسى شد. در این بخش اسلوب سخن تغییر مى یابد و خداوند پیامبر را به مطالبى چند توصیه و سفارش مى کند و مى فرماید:

«یا اَحْمَدُ؛ اِجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً فَاجْعَلْ لِسانَکَ لِساناً واحِداً وَاجْعَلْ بَدَنَکَ حَیّاً لاتَغْفُلْ اَبَداً. مَنْ غَفَلَ لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَکَ»

اى محمد؛ همت خود را به یک چیز متوجه ساز و زبانت را یکسان قرار بده. بدنت را زنده بدار و هرگز غافل مباش، کسى که از من غافل گردد، برایم مهم نیست که به کدام وادى هلاکت در افتد.

اینکه فرمود همتت را به یک چیز متوجه گردان، بدین معنا نیست که انسان در دنیا فقط یک چیز را هدف قرار دهد و غیر آنرا رها کند، بلکه منظور این است که وقتى در اهداف انسان تزاحم رخ مى دهد، چنان نباشد که گاهى این هدف را ترجیح دهد و گاهى هدف دیگر را، گاهى خدا و گاهى خلق را، بلکه همواره همت او به یک چیز متوجه گردد و فقط خدا را طلب کند. گرچه خدا خواهى و طلب رضاى او، در جهات گوناگون مطرح مى گردد: گاهى در مسائل فردى و گاهى در مسائل اجتماعى، گاهى در مسائل مادى و گاهى در مسائل معنوى. بالاخره در همه فعالیتها، انسان


صفحه 251

باید یک همّ داشته باشد و آن طلب رضاى خداست. پس «اِجْعَلْ هَمَّکَ همَّاً واحِداً» یعنى تزلزل نداشته باش که گاهى دنیا را بخواهى و گاهى آخرت را، گاهى خدا و گاهى خلق را؛ بلکه نهایت سعى و همتّت براى خدا باشد.

شرکى که باعث مى گردد انسان هم خدا را بخواهد و هم غیر او را، هم در عمل اثر مى گذارد و هم در گفتار انسان، چرا که انسان طالب دل خواه خود است و سخن او تابع شرایط و منافعش مى باشد، در واقع نان به نرخ روز مى خورد. به گونه اى سخن مى گوید که مخاطبش را به خود جلب کند و یا او را فریب دهد ـ چنین افرادى دو زبان دارند اما کسى که هدفش خداست و طالب رضاى اوست، زبانش نیز یکى است و یک جور سخن مى گوید؛ لذا خداوند مى گوید: «وَ اجْعَلْ لِسانَکَ لِساناً واحِداً»

توصیه دیگر خداوند به پیامبر این است که اگر یاد خدا در دلت نباشد، بدنت مرده است. حیات انسانى تو، به یاد خدا بستگى دارد و اگر به یاد خدا نباشى از حیات انسانى محروم خواهى بود و بدنت مرده است، گرچه داراى حیات حیوانى است. وقتى بدن انسان زنده مى ماند که لحظه اى از خدا غافل نگردد. سپس خداوند آفت اصلى غفلت را چنین ذکر مى کند که اگر کسى غفلت ورزد «لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَکَ» باک ندارم که در کدامین وادى هلاک شود، یعنى غفلت عامل اصلى هلاکت است. اگر کسى خدا را فراموش کند و از او روى برگرداند، ممکن است به هر نوع هلاکتى گرفتار شود. سنّت خدا در این عالم بر این است که انسان مختار باشد و این سخن خدا تهدیدى است براى انسان که متوجه باشد غفلت از خدا او را به انواع هلاکتها دچار مى کند، چنانکه خداوند مى فرماید:

«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَلَهُ قَرینٌ»(1)

کسى که از یاد خدا اعراض کند شیطان را بر او مى گماریم تا هم نشین او گردد.

 


1- زخرف/36.


صفحه 252

یعنى مقارنت شیطان در اثر غفلت از یاد خداست والا اگر انسان همیشه ذاکر باشد شیطان بر او مسلط نمى شود.

«وَ اِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُّهْتَدُونَ»(1)

آن شیاطین مردم را از راه خدا باز مى دارند و خود پندارند که هدایت یافته اند.

او فکر مى کند به خود و خلق خدمت مى کند، در صورتى که گمراه است و پیوسته به نابودى و هلاک نزدیکتر مى شود.

«یا اَحْمَدُ؛ اِسْتَعْمِلْ عَقْلَکَ قَبْلَ اَنْ یَذْهَبَ. فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لایُخْطِئُ وَ لایَطْغى»

اى محمد؛ عقل خود را به کار انداز قبل از اینکه از دستت برود. پس کسى که از عقل خود استفاده برد، خطا و طغیان نمى کند.

یعنى انسان تا از عقل بهره مى برد، حدود را مى شناسد و رعایت مى کند و در نتیجه در تشخیص خطا نکرده، در عمل نیز طغیان نمى کند، اما وقتى عقلش کنار رفت، شهوت یا غضب غالب مى شود و از حدود تجاوز مى کند.

 


نوشته شده در  سه شنبه 86/5/30ساعت  9:50 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

<   <<   21   22   23   24   25      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری