سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اولیاى خدا و محو گشتن در جمال ربوبى

«وَلَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ اِنْ قامُوا بَیْنَ یَدَىَّ کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»بیست و یکمین ویژگى: آن قدر ضعیف و لاغرند که اگر بادى بوزد آنها را تکان مى دهد، اما وقتى در برابر من به عبادت مى ایستند، چونان سدى آهنین خسته


صفحه 175

نمى شوند و هیچ چیز آنها را از جاى خود تکان نمى دهد. این افراد ممکن است از لحاظ نیروى بدنى و نیز در انجام کارهاى دنیوى ضعیف باشند و از بدنى لاغر برخوردار باشند، اما همین بدنهاى نحیف و لاغر، هنگامى که در مقام اطاعت خدا و عبادت او بر مى آیند، آنچنان قوت و نشاط مى یابند که قابل توصیف نیست و هیچ توانمندى به پاى آنان نمى رسد. ما وقتى به نماز مى ایستیم، اگر کمى نماز طول بکشد ویا اگر امام جماعت کُند نماز بخواند، خسته مى شویم و مرتب این پا و آن پا مى کنیم، با اینکه در بحبوحه جوانى بسر مى بریم و داراى نشاط و نیرو هستیم. چه بسا امام جماعت، با سنى نزدیک به هشتاد، نود سال براى عبادت بیش از ما قدرت داشته باشد. او در سن کهولت و پیرى از ارتباط با خدا خسته نمى شود، اما ما جوانهاى نیرومند با خواندن دو رکعت نماز خسته مى شویم! پس ارتباطى بین نیروى بدنى و طاقت بر عبادت وجود ندارد، بلکه عشق و علاقه روحى است که انسان رابراى عبادت و بندگى خدا توانمند مى کند. علاقه و تمرین دو عامل اساسى براى پیشرفت انسان در دست یابى به هدف است؛ حتى اگر آن هدف در ظاهر دست نایافتنى باشد. کارهاى خارق العاده اى که برخى افراد انجام مى دهند، مثل حرکت هاى «آکروباتیک» و «ژیمناستیک»، براى انسان شگفت آور است و انجام آنها براى ما باور کردنى نیست، ولى برخى با علاقه و تمرین و ممارست توانسته اند به چنین کارهایى دست زنند، چرا که اگر انسان با علاقه وارد هر رشته اى شود، متوقف نمى گردد و پیشرفت مى کند. اگر واقعا بخواهیم در صدد عبادت و پرستش خداوند برآییم و در این راه مقاومت کنیم موفق مى گردیم؛ عمده این است که دل بخواهد و کشش و جاذبه و عشق در انسان وجود داشته باشد. از آنجا که نقل داستان اولیاى خدا آموزنده است، به نقل داستان یکى از اولیاى


صفحه 176

خدا مى پردازیم. مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى صاحب کرامتهاى زیادى بود. ایشان در مشهد بسر مى برد و بسیارى از اوقات به پشت بام حرم مطهر رفته، در کنار گنبد و محاذى قبر مطّهر مشغول عبادت مى گشت. یکى از خدام آستانه مقدسه نقل مى کند: گویا شب جمعه بود و ایشان کلید در پشت بام را از من خواست، من در را باز کردم و وى به پشت بام رفته و مشغول نماز شد ـ چنانچه معروف است مرحوم شیخ حسنعلى اصفهانى، قیام نماز را زیاد طول مى داد و در آن سوره هاى طولانى مى خوانده است. در آن شب تصمیم داشته بود رکوع نماز را طول بدهد ـ آن خادم مى گوید: به پشت بام رفتم، تا به ایشان اطلاع دهم، در حرم را مى خواهم ببندم، ولى دیدم مشغول رکوع است. چند دقیقه صبر کردم، بلکه نماز ایشان تمام شود؛ ولى هر چه منتظر ماندم سر از رکوع بر نداشت. هوا خیلى سرد بود و برف نیز شروع به باریدن کرد. من براى احتیاط، قدرى هیزم کنار ایشان گذاشتم که پس از رفتن من، آتشى بر افروزد و از سرماى هوا و بارش برف در امان بماند. سپس در را بستم و به خانه رفتم، ولى پیوسته نگران ایشان بودم، منتظر بودم سحر شود تا به حرم رفته، ببینم ایشان در چه حالى بسر مى برد. اتفاقا آن شب برف سنگینى بارید. بالاخره سحر شد و در حرم را باز کردند، من بسرعت داخل حرم شدم و به سراغ ایشان رفتم، با کمال تعجب دیدم ایشان هنوز در حال رکوع بود و حدود یک وجب برف روى پشت ایشان نشسته بود. بالاخره نزدیک اذان صبح ایشان نماز را تمام کرد. نزدیک رفتم، دیدم اصلا احساس ضعف و ناراحتى نمى کند، گویا برفى نباریده است. با اینکه مشتى استخوان بود و بدنى نحیف و لاغر داشت، از شب تا به صبح، به انگیزه عشق به خدا در حال رکوع بود و در برابر آن برف و سرما مقاومت کرد! ما وقتى قدرى رکوعمان طول مى کشد، کمرمان ناراحت مى شود و نمى توانیم مقاومت کنیم، ولى اولیاى خدا به جهت عشق و علاقه به عبادت و مناجات با خدا، به ملائکه اقتدا مى کنند و به رکوع و


صفحه 177

سجده هاى طولانى مى پردازند و به مرور زمان، با یارى خداوند بر عبادت توان مى یابند، چنانکه این مطلب در قرآن و روایات و دعاها، کراراً بیان گردیده است و بدان سفارش شده است. (به هر جهت این بخش از روایت اشاره دارد به اینکه ممکن است، انسان از نظر نیروى بدنى و نیز براى انجام کارهاى دنیوى ضعیف باشد، اما براى عبادت خدا توان و قدرت فوق العاده اى داشته باشد). از مرحوم آیة الله امینى(رضی الله عنه) سؤال شد: آیا شما حدیثى را که درباره حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شده که شبى هزار رکعت نماز مى خواندند، تصدیق مى کنید و آیا چنین چیزى امکان دارد؟ ایشان فرمود: من خودم این کار را تجربه کرده ام. از دوستان ایشان نقل شده است که، در طول یک ماه رمضان، هر شب بعد از افطار تا سحر در حرم حضرت امام رضا(علیه السلام) هزار رکعت نماز مى خواند. این از لحاظ قدرت ظاهریشان براى عبادت که نشان مى دهد که از نظر توان ظاهرى، و جسمى آمادگى دارند، عاشقانه در برابر خدا بایستند و به مناجات مشغول گردند، گرچه عبادت تنها به توان ظاهرى بستگى ندارد و مهمتر از آن توجه قلبى به خداوند است که در هنگام انجام این عبادتهاى طولانى، حتى براى لحظه اى، چیزى غیر از خدا به دلشان خطور نمى کند. «لااَرى فى قَلْبِهِمْ شُغْلاً لِمَخْلُوق» بیست و دومین ویژگى: لحظه اى دلشان به آفریده اى مشغول نمى گردد.

ما وقتى دو رکعت نماز مى خوانیم، به چیزى که توجه نداریم خداست، اما آنها دلشان به هیچ مخلوقى توجه ندارد و فقط به خداى متعال مشغول مى گردد. خداوند متعال آنان را مورد تمجید و تشویق خود قرار داده است و بشارت مى دهد (البته این بشارت از زبان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بدانها داده مى شود، ولى هر یک از آن بشارتها، بشارتى خصوصى از جانب خدا به آنهاست).


صفحه 178

نوشته شده در  سه شنبه 86/5/9ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اهمیت مبارزه با نفس امّاره

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَوائِهِمْ وَالشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ»

 


صفحه 174

بیستمین ویژگى: مردم در عمرشان یک بار مى میرند، ولى اهل آخرت، در اثر مبارزه با نفس و مخالفت با هوى و هوس و مجاهده با شیطانى که در درون آنهاست، روزى هفتاد بار مى میرند.

یعنى مخالفت با هواهاى نفسانى به قدرى دشوار است که زحمت و رنج آن بیش از رنج تحمل مرگ است. اگر رنج مخالفت با نفس را با رنج تحمل مرگ مقایسه کنیم، پى مى بریم که اهل آخرت در روز هفتاد برابر زحمت و رنجى را که هنگام مرگ بر انسان پیش مى آید، تحمل مى کنند. آن قدر انگیزه آنان براى اطاعت خدا و مخالفت با هواى نفس قوى است که در مقابل هیجانات شدید و گرایشهاى قوى نفس و وسوسه هاى شیطانى با تمام وجود مقاومت مى کنند و دل از خدا نمى کنند، گویى هر روز هفتاد بار خود را به مرگ وا مى دارند؛ ولى دل به شیطان نمى دهند! حاضرند روزانه هفتاد بار جان بکنند ولى دل به دنیا و هواهاى نفسانى و شیطان نسپارند. (این جمله از حدیث معراج، در واقع، اشاره دارد به اهمیت مبارزه با نفس و مخالفت با هواهاى نفسانى، اما اینکه انسان تا چه حد باید خود را جهت تحمل مشقتهاى ناشى از مبارزه با نفس آماده سازد، در ویژگى بعدى ذکر شده است).

تعبیر «الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ» یک تعبیر کنایى است، در زبان فارسى نیز مى گوییم: «شیطان در رگ و پوستش رفته است»، یعنى شیطان آن قدر به انسان نزدیک است و در وسوسه کردن مهارت دارد که گویى در درون رگهاى انسان جاى گرفته است و با خون در تمامى اعضا و اندام او جریان پیدا مى کند.


نوشته شده در  دوشنبه 86/5/8ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اوصاف اهل آخرت

 

(3)

 

 

 

ـ اهمیت مبارزه با نفس اماره

ـ اولیاى خدا و محو گشتن در جمال ربوبى

ـ اولیاى خدا و عنایات خداوند

 


صفحه 173

 

اوصاف اهل آخرت

(3)

«یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ اَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ اَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَواهُمْ وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْرى فى عُرُوقِهِمْ وَلَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُمْ وَ اِنْ قامُوا بَیْنَ یَدَىَّ کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ لااَرى فى قَلْبِهِمْ شُغْلاً لَِمخْلُوق فَوَعِزَّتى وَ جَلالى لاَُحْییَنَّهُمْ حَیاةً طَیِّبَهً، اِذا فارَقَتْ اَرْواحُهُمْ مِنْ جَسَدِهِمْ، لااُسَلِّطُ عَلَیْهِمْ مَلَکَ الْمَوْتِ وَ لایَلى قَبْضَ رُوحِهِمْ غَیْرى وَ لاََفْتَحَنَّ لِرُوحِهِمْ اَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها وَ لاََرْفَعَنَّ الْحُجُبَ کُلَّها دُونى وَ لاَمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ وَ الْحُورَ الْعینَ فَلْتَزِفَّنَّ وَ الْمَلائِکَةَ فَلْتُصَلّینَّ وَ الاَْشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ وَثِمارَ الجَنّةِ فَلْتُدْلینَّ وَ لاَمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتى تَحْتَ الْعَرْشِ، فَلْتَحْمِلَنَّ جِبالا مِنَ الْکافُورِ وَ الْمِسْکِ الاَْذْفَرِ فَلْتَصیرَنَّ وَقُوداً مِنْ غَیرِ النَّارِ فَلْتَدْخُلَنَّ بِهِ وَ لایَکُونُ بَیْنى وَ بَیْنَ رُوحِهِ سِترٌ. فَاَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ اَهلا بِقُدُومِکَ عَلَىَّ، اِصْعَدْ بِالْکَرامَةِ وَ الْبُشْرى وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنات لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ، خالِدینَ فیها اَبَداً اِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ. فَلَوْ رَاَیْتَ الْملائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُ بِها واحِدٌ وَ یُعْطیها الاْخَرَ»

 

پیش از این، بخشى از ویژگى هاى اهل آخرت بررسى شد و در این قسمت، بخش دیگرى از ویژگى هاى آنان را بیان مى کنیم.


نوشته شده در  یکشنبه 86/5/7ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

تفاوت بارز اهل آخرت با دنیاپرستان

«قَدْ صارَتِ الدُّنیا وَ الاخِرَةُ عِنْدَهُمْ واحِدَةً»

نوزدهمین ویژگى: دنیا و آخرت در نظر آنان یکسان است.

این ویژگى به مانند سایر ویژگى ها داراى مراتب است و چنان نیست که همه دوستداران آخرت در دارا بودن این ویژگى یکسان باشند. دنیاپرستان به آخرت اعتقاد ندارند و تنها به دنیا مى اندیشند؛ خداوند از قول آنان مى فرماید:

«وَ قالوُا ماهِىَ اِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ مَا یُهْلِکُنَا اِلاّ الدَّهْرُ»(1)

کافران گفتند: چیزى جز همین زندگى دنیا در کار نیست، گروهى از ما مى میرند و گروهى متولد مى شوند و جز روزگار کسى ما را هلاک نمى کند.

در برابر این دسته از دنیا پرستان، گروهى از دوستداران آخرت به حق بودن مرگ و معاد و آخرت گواهى مى دهند، امّا رفتار و کردارشان بر خلاف چیزى است که بر زبان مى رانند و به درستى باور به آخرت را منعکس نمى کنند. افزون بر آن، بسیارى از کارهایى که براى آخرت انجام مى دهند رنگ دنیا دارد: به عنوان مثال ما نماز شب مى خوانیم تا دعاهایمان مستجاب شود و یا بر رزق و روزیمان افزوده گردد و یا اینکه نزد مردم محبوبیت بیشترى پیدا کنیم، چرا که در اوصاف شب زنده داران و برپاى داران نماز شب آمده است که صورتشان نورانى مى شود، در دل مردم جاى مى گیرند و حوائجشان برآورده مى شود. در واقع ما عبادت خدا را وسیله اى قرار داده ایم براى رسیدن به خواسته هایمان، یعنى عبادت خدا را براى وصول به دنیا


1- جاثیه/23.


صفحه 167

استخدام مى کنیم و همچنین شب قدر را زنده مى داریم، براى اینکه حاجتها و خواسته هاى ما برآورده شود. احیا و عبادت در شب قدر را، با آن همه ارزش و عظمتش، براى صاحب خانه شدن و زندگى خوب و مرفه استخدام مى کنیم! شب قدر به اندازه یک خانه براى ما ارزش ندارد؛ این نشانه این است که ما امور اخروى را براى دنیایمان مى خواهیم. به تعبیر دیگر، بر این باوریم که اصالت با دنیاست و دنیا نقد است و نباید از دست داد. اما اولیاى خدا آخرت را نیز نقد مى دانند.

کسى که صبح به دنبال کار مى رود، تا از حاصل دسترنج خود غذا تهیه کند، نمى گوید فعلا نقد را از دست نمى دهم، راحتى و آسایش را بر مى گزینم و به دنبال زحمت و رنج نمى روم، بلکه انسانهاى عاقل در زندگى کار مى کنند براى اینکه به نتیجه آن دست یابند، چه آن نتیجه زود به دست آید و چه دیر؛ مهمّ دست یابى به آن نتیجه است. انسان به دانشگاه مى رود تا بعد از چند سال مدرکى بگیرد، تازه آن مدرک وسیله اى است براى استخدام و کسب درآمد. شکى نیست که از نظر عقلا پسندیده است که انسان چند سال زحمت بکشد تا به نتیجه آن زحمات دست یابد. پس نابخردانه نیست که انسان در دنیا کار کند و اثرش را در آخرت ببیند، بلکه این کار عاقلانه و بر طبق حکم عقل سلیم است.

باور اولیا و دوستان خدا به آخرت، بیش از باور ما به نتایج کارهاى دنیوى است، زیرا به نتایج کارهاى دنیا نمى توان زیاد مطمئن بود، مثلا وقتى نهال مى کاریم و کشاورزى مى کنیم مطمئن نیستیم که به محصول دست مى یابیم، چون ممکن است زراعت ما آفت ببیند و به موقع بار ندهد؛ با این وجود با همان ظنّ قوى که به نتیجه و دست یابى به محصول داریم تلاش مى کنیم. اگر همین اندازه به آخرت اطمینان مى داشتیم و اینکه اثر کارهاى ما باقى خواهد ماند، هیچ گاه حاضر نبودیم چیزى را که نتیجه اش بى نهایت است با چیزى که نتیجه اش مقطعى و محدود است مبادله کنیم. نتیجه و لذت بسیارى از کارهاى دنیایى بیش از یک ساعت به طول


صفحه 168

نمى انجامد و برخى براى رسیدن به همین لذت زودگذر مدّتها تلاش مى کنند، امّا یک دهم این تلاش را براى رسیدن به لذت هاى ابدى به کار نمى گیرند، دلیلش این است که آخرت را باور ندارند و ایمانشان ضعیف است، گرچه در ظاهر به گونه دیگر وانمود مى کنند.

در مقابل دنیاگرایان، دنیا و آخرت نزد آخرت دوستان یکسان است، همان طور که دنیا را دست یافتنى مى دانند، آخرت را نیز دست یافتنى مى دانند. حسابى که براى دنیا باز مى کنند براى آخرت نیز باز مى کنند، امور دنیا و آخرت را مقایسه کرده، لذت ابدى را بر مى گزینند، چون آن لذت نیز براى آنان نقد است. این برداشتى بود از جمله «قَدْ صارَتِ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ عِنْدَهُمْ واحِدَةً» ولى این حقیقت مرتبه بالاترى نیز دارد و آن اینکه برخى به مقامى مى رسند که تنها به عالم آخرت مى نگرند و دنیا در نظرشان فانى و زودگذر است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نماز صبح را با مردم بر پاى داشت ، سپس در مسجد نگاهش به جوانى [زید بن حارثه] افتاد که چرت مى زد و سرش پایین مى افتاد، رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودى رفته بود.

«فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) کَیْفَ اَصْبَحْتَ یا فُلانُ؟ قالَ: اَصْبَحْتُ یا رَسُولَ اللّهِ مُوقِناً»

رسول خدا به او فرمود: حالت چگونه است؟ عرض کرد: یا رسول اللّه؛ من به یقین دست یافته ام.

«فَعَجِبَ رَسُولُ اللّهِ مِنْ قَولِهِ وَ قالَ: اِنَّ لِکُلِّ یَقین حَقیقَةً فَما حَقیقَةُ یَقینِکَ»؟

رسول خدا از گفته او در شگفت شد [خوشش آمد] و فرمود: همانا هر یقینى را حقیقتى است، حقیقت یقین تو چیست؟

«فَقالَ: اِنَّ یَقینى یا رَسُولَ اللّهِ هُوَ الَّذى اَحْزَنَنى وَ اَسْهَرَ لَیْلى وَ اَظْمَأَ هَواجِرى فَعَزَفَتْ نَفْسى عَنِ الدُّنْیا وَ ما فیها حَتّى کَأَنى اَنْظُرُ اِلى عَرْشِ رَبّى وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسابِ وَ حُشِرَ الْخَلائِقُ لِذلِکَ وَ اَناَ فیهِمْ»

عرض کرد: یا رسول اللّه این یقین مرا اندوهگین ساخته است و با بیدارى شب و تشنگى روزهاى


صفحه 169

گرم قرینم گردانیده است. از دنیا و آنچه در اوست بى رغبت گشته ام. گویا عرش پروردگارم را مى بینم که براى رسیدگى به حساب خلق بر پا گردیده است و مردم براى حساب گرد آمده اند و من در بین آنهایم.

«وَ کَاَنّى اَنْظُرُ اِلى اَهْلِ الْجَنَّةِ، یَتَنَعَّمُونَ فىِ الْجَنَّةِ وَ یَتَعارَفُونَ وَ عَلى الاَْرائِکِ مُتَّکِئُونَ وَ کَاَنّى اَنْظُرُ اِلى اَهْلِ النّارِ وَ هُمْ فیها مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَاَنّى الاْنَ اَسْمَعُ زَفیرَ النّارِ یَدُورُ فى مَسامِعى»

گویا اهل بهشت را مى نگرم که در نعمت مى خرامند و بر کرسى ها تکیه زده و یکدیگر را معرفى مى کنند و گویا اهل دوزخ را مى بینم که در آنجا معذبند و به فریاد رسى ناله مى کنند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.

«فَقالَ رَسُولُ اللّهِ لاَِصْحابِهِ: هذا عَبْدٌ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ بِالاْیمانِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: اِلْزَمْ ما اَنْتَ عَلَیْهِ»

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به اصحاب خود فرمود: این جوان بنده اى است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته، سپس به او فرمود: بر این حال که دارى ثابت باش.

«فَقالَ الشّابُّ: اُدْعُ اللّهَ لى یا رَسُولَ اللّهِ اَنْ اُرْزَقَ الشَّهادَةَ مَعَکَ فَدَعا لَهُ رَسُولُ اللّهِ، فَلَمْ یَلْبَثْ اَنْ خَرَجَ فى بَعْضِ غَزَواتِ النَّبىِّ فَاْسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَر وَ کانَ هُوَ الْعاشِرَ».(1)

جوان گفت: اى رسول اللّه، از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیم سازد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) براى او دعا کرد. مدتى نگذشت که در جنگى همراه پیامبر شرکت کرد و شهید شد.

اینکه آن جوان به پیامبر گفت: «گویا بهشت و اهل آنرا مى بینم ...» به این مى ماند که شما در اتاق نشسته اید و داخل حیاط را نمى بینید؛ ولى از آنجا که به وجود حیاط و باغچه یقین دارید، گویا حیاط و باغچه را مشاهده مى کنید. اهل آخرت گرچه به وضوح بهشت را نمى بینند، ولى براساس یقینى که به آن دارند، گویى آنرا مشاهده


1ـ اصول کافى (با ترجمه)، ج 3 ص 89. شبیه همین روایت، در بحارالانوار، ج 22 ص 146، درباره حارث بن مالک از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است.


صفحه 170

مى کنند؛ مثل اینکه پرده اى فاصله شده باشد و از آثار پى به آنچه پشت پرده است مى برند.

اما مرحله بالاتر از این، مربوط به کسانى است که روحشان از افق دنیا و زمان فراتر رفته است و واقعاً بهشت را مى بینند، نه اینکه چیزى شبیه او را مشاهده کنند. البته حقیقت این امر بر ما روشن نیست، ولى مى دانیم کسانى که به این مرحله رسیده اند، بر دنیا و آخرت اشراف دارند و آن دو را یکسان مى بینند.

 منبع

* * *


نوشته شده در  شنبه 86/5/6ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

اولیاى خدا و معرفت ناب به خداوند

تا اینجا بحث ما در این بود که مى توان همزمان به خدا و امور دیگر توجه داشت: انسان مى تواند هم به خداوند توجه داشته باشد و هم به برخى از مخلوقات او، مثل زن، فرزند، معلم و از این قبیل؛ ولى اولیاى خدا فقط به او توجه دارند. خدا چنان معرفت و شناختى به آنها عطا مى کند که همه موجودات را شعاعى و پرتوى از خورشید بى نهایت هستى مى بینند، یعنى چیزى را در کنار خدا قرار نمى دهند که علاوه بر خدا به آن نیز توجه داشته باشند. به حدى وجود خدا براى آنها تجلى کرده که موجودات دیگر در نظر آنان، شعاعى از وجود بى نهایت خداوند به شمار


صفحه 163

مى آیند. مثل اینکه انسان نور خورشید را مى بیند، ولى آن نور براى او اصالت ندارد، زیرا خورشید اصیل است و نور پرتو اوست.

اولیاى خدا هر چه را که در اطراف خود مشاهده مى کنند، پرتوهاى محدود و ممکنى از ذات بى نهایت خدا مى شناسند و توجه اصلى آنها به جانب خداست، البته زمانى که به خدا مى نگرند، پرتوهاى وجود او و مخلوقات را نیز مشاهده مى کنند. (عالم موجودات به مانند اشعه اى است که از خورشید هستى مى تابد و بالعرض مورد توجه اولیاى خدا قرار مى گیرد).

البته گفتن و شنیدن این مطالب در حد ما نیست و نقل آنها براى این است که بدانیم چه لذتهایى در عالم هستى وجود دارد که به مراتب از لذتهاى مادى بالاتر و شیرین ترند. به هر حال بر اساس مراتب گوناگونى که انسانها در شناخت و محبّت به خدا دارند، توجه آنها به خدا نیز متفاوت مى گردد. کسانى که ذره اى از محبّت خدا را چشیده اند، بالطبع دلشان به سوى او توّجه دارد. چگونه دل را به یاد و توّجه او مشغول نسازند، در حالى که عشق و موّدت او سراپاى وجودشان را فرا گرفته است، آیا ممکن است عاشق به یاد معشوق نباشد؟ چگونه ممکن است کسى که عظمت و جلال خداوندى را درک کرده، در برابر او براى دیگرى عظمت قائل شود؟ و بالاخره انسان مى تواند به مرحله اى برسد که توجه اصلى او به ذات اقدس الهى معطوف گردد و همه چیز را در شعاع وجود او ببیند. مضمون این معنا در دعاها و روایات فراوانى وارد شده است، براى مثال در دعاى عرفه مى خوانیم:

«أَیَکوُنُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ»

آیا غیر تو از خود ظهورى دارد تا تو را ظاهر گرداند؟(1)

 


1ـ در «تُحَفُ العُقول» از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:

«مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَعْرِفُ اللّهَ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَعْرِفُ اللّهَ بالاِْسْمِ دُونَ الْمَعْنى فَقَدْ اَقَرَّ بِالطَّعْنِ لاَِنَّ الاِْسْمَ مُحْدَثٌ وَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَعْبُدُ الاِْسْمَ وَ الْمَعْنى فَقَدْ جَعَلَ مَعَ اللّهِ شَریکاً وَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَعْبُدُ بِالصِّفةِ لا باِلاِْدْراکِ فَقَدْ اَحالَ عَلى غائِب وَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یَعْبُدُ الصِّفَةَ و المُوصُوفَ فَقَدْ اَبْطَلَ التَوحیدَ لاَِنَّ الصِّفَةَ غَیْرُ المُوصُوفِ وَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یُضیفُ المُوصُوفَ اِلىَ الصِّفَةِ فَقَدْ صَغَّرَ بِالْکَبیرِ وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...»

هر که پندارد که خدا را با توهم دلها مى شناسد مشرک است (یعنى آنچه انسان ها به عنوان خدا شناخته اند ساخته اوهام آنهاست و مخلوق مى باشد و اعتقاد به خدایى آن شرک است) و هر که پندارد که تنها خدا را به نام و اسم مى شناسد و پى به معنا و واقعیت او نبرده است، به اشتباه خود اعتراف کرده، چرا که صرف نام حادث است. هر که پندارد نام و معنا را با هم مى پرستد، براى خدا شریک قرار داده. هر که پندارد خدا را بر اساس توصیف مى پرستد نه بر اساس درک و ادراک، حواله به نادیده داده است. هر که پندارد صفت و موصوف را مى پرستد، توحید را منکر شده، چون صفت غیر از موصوف است و هر که پندارد موصوف را به صفت اضافه مى کند، بزرگ را کوچک شمرده است [بالاخره هیچیک نتوانسته اند چنانچه باید خدا را بشناسد]؛ تُحف العقول (با ترجمه)، ص 341.


صفحه 164

اولیاى خدا و کسانى که به معرفت ناب الهى دست یافته اند و دلشان به نور خدا نورانى گشته است، اول خدا را مى بینند و سپس به صفات او پى مى برند. ما معمولا خدا را با یک سرى از مفاهیم، نظیر مفهوم واجب الوجود، خالق، رازق و... مى شناسیم و آنها را به غایب و نادیده حواله مى دهیم، امّا کسانى که به معرفت الهى رسیده اند و خدا دلشان را نورانى کرده، اوّل خدا را مى بینند و آنگاه به صفات او توّجه مى کنند.

این مضامین در روایات فراوانى به چشم مى خورد و ما تنها خواستیم اشاره کنیم که چگونه برخى به اندازه یک چشم بر هم زدن نیز از خدا غافل نمى گردند. البته راه رسیدن به این مرحله این است که انسان با تمرین و ممارست سعى کند، حضور خدا را درک کند و بعد از آن ریاضتها و تلاشها، خداوند خود را به انسان مى شناساند و از آن پس انسان به جمال ربوبى مى نگرد و پیوسته به یاد او خواهد بود.

«وَ لایُریدُونَ کَثْرَةَ الطَّعامِ وَ لا کَثْرَةَ الْکَلامِ وَ لا کَثْرَةَ الْلِباسِ»

چهاردهمین و پانزدهمین و شانزدهمین ویژگى: این است که خواهان پرخورى و پرگویى و اسراف در لباس نیستند. (در مقابل دنیاگرایان که همواره به فکر دنیا و زرق


صفحه 165

و برق آن هستند، اهل آخرت توجه اى به مظاهر دنیا ندارند).

«النّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتى وَ اللّهُ عِنْدَهُمْ حَىٌّ کَریمٌ»

هفدهمین ویژگى: مردم در نظر آنان مردگانند و خدا در نظرشان حى و کریم است.

دنیا دوستان همواره مواظبند که مردم به آنها بدبین نگردند و جاه و مقامشان در جامعه محفوظ بماند وسعى مى کنند علاقه و توجه دیگران را به خود جلب کنند تا کسى گمان بدى به آنها نبرد. روى افکار عمومى حساب مى کنند و بدین جهت عیب خود را پوشیده مى دارند. البته خدا نیز دوست ندارد عیب مؤمن ظاهر گردد، ولى سخن در این است که اهل دنیا براى جلب توجه مردم و براى اینکه به آنها احترام بگزارند، تظاهر به خوبى مى کنند. در مقابل اهل آخرت توجه اى به مردم ندارند و گویا مردم مرده اند و به جهت خواست مردم رفتار و نگرشهاى خود را پى ریزى نمى کنند. آنها دنبال عمل به وظیفه اند و به سخن و قضاوت دیگران اعتنایى ندارند. همواره خداوند در نظر آنان جلوه گرست و تنها او را زنده و جاوید مى شناسند. بر عکس ما مردم را زنده و حاضر مى پنداریم و توجه نداریم که خداوند حاضر است و رفتار و اعمالمان از دید او پنهان نمى ماند!

«یَدْعُونَ الْمُدْبِرینَ کَرَماً وَ یُریدونَ الْمُقْبِلینَ تَلَطُّفاً»

هجدهمین ویژگى: کسانى را که به آنها پشت کرده اند از روى بزرگوارى به سوى خود مى خوانند و کسانى را که به آنان روى آورده اند، از روى لطف مى پذیرند.

اگر دیگران به آنها پشت کنند، نمى گویند بگذار بروند، بلکه به دنبال آنها مى روند و جهت خوشنودى خدا دل آنها را بدست مى آورند، نه براى اینکه بر مریدانشان افزوده گردد. گاهى رفتار اهل آخرت با رفتار اهل دنیا مساوى است، ولى انگیزه ها فرق مى کند: طالب دنیا در برابر دیگران تواضع مى کند و رفتار خوش نشان مى دهد، تا توجه آنها را به سوى خود جلب کند و بر تعداد مریدانش بیفزاید، ولى اهل


صفحه 166

آخرت در برابر دیگران تواضع مى کند، چون خدا دوست دارد انسان در برابر بندگانش فروتن باشد.


نوشته شده در  جمعه 86/5/5ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری