الف:
اوّلین اثر و میراث گران بهاى گرسنگى و سکوت حکمت است؛ یعنى راه یابى انسان به حقایق و واقعیّت هاى نایافته و درک واضح و آشکار آنها.
انسان با تجربه هاى محدود خویش نیز مى تواند درک کند که چقدر این دو امر در فراگیرى حقایق مؤثّر مى باشند، چنانکه در اواخر ماه رمضان، انسان احساس مى کند روح او آماده پرواز است و طراوت و شادابى و لذّت هاى معنوى همه وجود او را فراگرفته است. بنابراین به بدن به قدرى باید رسیدگى نمود که در خدمت پرواز روح باشد، نه اینکه مانع و مزاحم طیران و عروج روح و توجّه آن به معنویّات و عالم ملکوت گردد.
عقل آدمى که از قواى روحى وى به شمار مى آید، با سبک بودن شکم مى تواند فعالیّت کرده و به درک حقایق نایل شود.
ب:
دومین اثر ارزشمند گرسنگى و سکوت، حفظ قلب از وسوسه هاى شیطانى است. مؤمنان روزه دار به تجربه دریافته اند که به جمع حواس و حفظ قلب موفّق ترند و افرادى که خویشتن را به پرخورى عادت داده اند نیز بخوبى مى دانند، کمتر مى توانند عنان قلب را در دست خویش گرفته و از پراکندگى حواس و افکار و خیالات واهى محفوظ بمانند.
ج:
سومین اثر گرسنگى و سکوت، تقرب به خداست. تقرب به خدا، کمال واقعى و بزرگ ترین هدف و آرمان مؤمنان و پارسایان است. براى رسیدن به این هدف متعالى و مهم، باید دل از هواهاى نفسانى و گرایش هاى پوچ مادى و دنیوى پاک گردد و این میسور نیست، جز با تقویت اراده و رشد قدرت تصمیم گیرى در جهت شکل گیرى هویت الهى و معنوى انسان. در این راستا شکى نیست که روزه، نقش مهم و ارزنده اى در تقویت اراده و جهت دهى آن به سمت تقرب به خدا دارد.
د:
چهارمین اثر دو امر یاد شده، اندوه دائم مى باشد. در روایات فراوانى از حزن و نیز افراد محزون تعریف و تمجید شده است و این سخن بدان معنا نیست که انسان پیوسته عبوس و خشن باشد، بلکه منظور تحصیل حالتى است در برابر سرمستى و
اینکه انذار و ترسانیدن مردم، یکى از مهم ترین وظایف رسولان الهى به شمار آمده، بدین جهت است که آدمیان از عمر خویش استفاده شایسته برند و اعمال و رفتار خویش را کنترل کنند و از امکانات و نیروهاى خدادادى به نحو مطلوب بهره گیرند. مؤمن از اینکه مقدارى از عمرش صرف امور ارزشمند و لازم نگردیده و یا لااقل در مباحات مصروف شده محزون است؛ زیرا از سرمایه اش کاسته شده و سودى در این تجارت نصیبش نگشته است.
بى جهت نیست که برخى بزرگان از بسیارى مباحات نیز دست مى شستند. وقتى مؤمن به زندگى این فرزانگان نظر مى کند و خود را با آنها مقایسه کرده و عمر خویش را صرف در مباحات و امور بى فایده مى بیند، محزون و اندوهگین مى گردد و تصمیم مى گیرد گذشته ها را جبران کند و باقى مانده عمر خود را قدر بداند.
هـ:
اثر دیگر گرسنگى و سکوت، سبک بارى است؛ یعنى هر قدر آدمى به مردم احتیاج کمترى داشته باشد آزادتر است، ولى کسى که شکم بارگى را پیشه کند ـ بدان جهت که پیوسته در اندیشه طعام مطلوب تر و لذّت بیشترى است ـ از حرّیت و آزادى محروم است و به مانند چهار پایان، همواره به فکر آخور خویش و به تعبیر مولى امیرالمؤمنین(علیه السلام) همّ او علف اوست؛ در نتیجه با مشکلات فراوانى مواجه خواهد شد: از جمله کسب درآمد بیشتر براى تهیه سفره هاى رنگین و غذاهاى لذیذ و احیاناً دست یازیدن به کارهاى نامشروع، براى تأمین مقاصد خود.
و:
اثر دیگر آن دو امر، دفاع از حقّ و حقیقت است.
کسى که زندگى معمولى و بى آلایش و بدون تشریفات دارد، زبانش نیز باز است و قادر است در همه جا از حق دفاع کند، برخلاف شکم باره اى که قدرت دفاع از حقّ را ندارد و همواره به رعایت و ملاحظه دیگران مى پردازد، تا مبادا به منابع درآمد او ضربه اى وارد آید. فرد سبک بار و «خفیف المؤنة» پروایى ندارد که از حق گویى او دیگران برنجند و یا به زندگیش آسیبى وارد سازند، زیرا او با امکانات اندک زندگى خویش را سپرى کرده و همه جا مردانه، در برابر کژى ها و بى عدالتى ها، از حقّ دفاع مى کند. انسان سبک بار و «خفیف المؤنة» مى کوشد تا آبرومند زندگى کند؛ ولى شکم باره مى کوشد تا همیشه خوش زندگى کند و بین این دو تفاوت زیادى است.
ز:
با توجه به مطالب گذشته، اثر سودمند دیگر گرسنگى و سکوت به روشنى آشکار مى گردد و آن اینکه مؤمن پرهیزگار هیچ گاه به این فکر نیست که روزگارش چگونه مى گذرد: به سختى یا به آسانى؟ زیرا به تقدیر و قضاى الهى رضا داده و در دنیا به قناعت و کم خرجى روى مى آورد و به جمع آورى ثروت و مال همّت نمى گمارد، تا به گرفتارى و بیمارى هاى روانى اى که دنیاداران بدان مبتلا هستند، مبتلا گردد.
در ادامه خداى سبحان فرمود:
آیا مى دانى چه وقت بنده ام به من تقرّب مى جوید؟
آن حضرت عرض کرد: نمى دانم.
فرمود: در حال گرسنگى و سجده: بدون شکّ بهتر است این دو با هم جمع گردند، زیرا گرسنه اى که در حال سجده باشد روحش آمادگى بیشترى براى پرواز و قرب به حق دارد، زیرا با تحمّل رنج گرسنگى احساس ضعف و کوچکى و تواضع در برابر خدا مى کند و بر اثر سجده، کمتر حواسش پراکنده مى گردد و در نتیجه حضور قلب بیشترى خواهد داشت.
ستایش گرسنگى در روایات به معناى مطلوب بودن تحمل رنج گرسنگى بطور مطلق نیست، بلکه مراد توجه دادن انسان ها به موانع پرواز روح آدمى و آنچه مزاحم فعالیت هاى روحى است؛ چه در جنبه هاى حضورى، یعنى توجهات قلبى و چه در جنبه هاى حصولى، یعنى فکر کردن واندیشیدن.
بنابراین انسان نه آن قدر گرسنگى بکشد که از رنج آن نتواند کار کند و نه آن قدر پرخورى کند که مانع فعالیت هاى او گردد و به تعبیر حضرت علاّمه طباطبایى(قدس سره)منظور از جوع در این گونه روایات، سبک بودن شکم ـ در مقابل پرخورى ـ است نه اینکه مقصود گرسنگى باشد. خوردن غذاهاى مطبوع نه تنها مضرّ نیست، بلکه براى سلامتى بدن مفید و لازم است؛ ولى رعایت اعتدال نیز لازم است.
(راجع به جوع و تحمل گرسنگى، در کتب اخلاقى مطالب زیادى مطرح شده که بزرگان بر اثر آن به کمالات والایى دست یافتند، و ما براى رعایت اختصار، به همین اندازه بسنده مى کنیم).
اینکه پیامبر اسلام از آثار جوع و سکوت، سؤال مى کنند و پاسخ مى شنوند، بدین معنى نیست که حضرت نمى دانستند و یا معاذاللّه، بدان عمل نمى کردند، بلکه براى پند گرفتن دیگران و نیز براى این بودکه این دریافت ها ارمغانى براى خاکیان و اهل زمین باشد.
اى احمد: اى کاش مى دانستى که گرسنگى و سکوت چقدر شیرین اند و آثار این دو چقدر زیاد است.
حضرت(صلى الله علیه وآله) عرض مى کند: پروردگارا، میراث و اثر گرسنگى و سکوت چیست؟
خداوند پاسخ مى دهد که آثار این دو عبارتند از:
1ـ حکمت:
یعنى گرسنگى و سکوت مقدمه و زمینه ساز حکمت و شناخت حقایق است.
2 ـ حفظ قلب:
یعنى در همه حال اختیار قلب و دل آدمى به دست خود اوست.
3ـ تقرّب به سوى من:
عبد به واسطه گرسنگى و سکوت مى تواند به من نزدیک گردد و قرب معنوى پیدا کند.
4ـ حزن و اندوه دایم:
حالت حزن که از حالات ممدوح است (پس از این، راجع به مدح حزن توضیح خواهیم داد) از آثار جوع و سکوت است.
5ـ سبکبارى در بین مردم
6ـ قول به حقّ:
یعنى به واسطه نداشتن طمع در مال مردم، مى تواند همه جا حقّ را گفته و از هیچ کس ترس و واهمه اى نداشته باشد.
7ـ نیاندیشیدن به اینکه آیا روزگار او به سختى مى گذرد یا به آسانى؛ زیرا انسان کم خرج به این فکر نیست که ثروتمند باشد و یا تنگ دست.
آنگاه مى فرماید: اى احمد: آیا مى دانى که چه وقت بنده ام به من تقرّب پیدا مى کند؟
حضرت عرض کرد: نمى دانم
خداوند فرمود: آن هنگام که بنده ام در حال گرسنگى و یا در حال سجده باشد، به من نزدیک مى شود.
توضیح و تفسیر
آفرینش انسان براى رسیدن به کمالات نهایى و رسیدن به جایگاه ابدى است و راه یابى به آن جایگاه منوط به رعایت چهار شرط است، که در حدیث معراج از آنها یاد شده و با به کار بستن آنها، خداوند خود ورود به بهشت را ضمانت کرده است. دو شرط از این شروط چهارگانه مربوط به اعضا و جوارح ظاهرى (مربوط به زبان و شکم) است و دو شرط دیگر مربوط به امور قلبى و باطنى است: که یکى از آن دو سلبى و به معناى بازداشتن قلب از وسوسه هاى شیطانى است و شرط دیگر ایجابى و به معناى توجه انسان به حضور خداوند و نظارت بر اعمال اوست. البتّه به کار بستن دو شرط اوّل آسان تر است و به کاربستن دو شرط اخیر کار آسانى نیست و به ریاضتهاى فراوان نیاز دارد.
اصولا حفظ زبان از پرگویى و حفظ شکم از پرخورى، یکى از راه هاى مبارزه با شیطان است. گرچه دام هاى شیطان منحصر به زبان و شکم نیست، ولى این دو قوى ترین ابزار و ادوات شیطان در مسیر انحراف آدمى است، زیرا اگر کسى بتواند شکم را کنترل کند، شهوت را نیز مى تواند تحت کنترل در آورد و اگر کسى توانست زبان خود را حفظ کند، نگاه داشتن چشم و گوش نیز میسور خواهد بود.
بزرگ ترین عامل سلب آگاهى، شعور و درک، و سلب حضور قلب از انسان، همانا پربودن شکم است. انسان با شکم پر نمى تواند فکر کند و موفق به مطالعه، حضور قلب در نماز و بسیارى از امور دیگر نمى شود. این مسئله به تجربه ثابت شده است و لذا معروف است که «عبادةُ الشَّبعان کتملُّق السَّکران»(1) کسى که با شکم پُر به عبادت مى پردازد، نظیر انسان مستى است که به تملّق دیگران پرداخته است. کسى که مست است شعورى ندارد، لذا تملّق گفتن او ارزش و اعتبارى ندارد پس خضوع و نیایش انسان سیر که با شکم پر به عبادت مى پردازد، از هیچ ارزش و اعتبارى برخوردار نیست.
هنگام پر بودن شکم، درک و آگاهى که از خصایص انسان است، از او سلب مى گردد، دقیقاً مانند پرنده اى که وزنه سنگینى به پاى او بسته اند و هر چه این وزنه سنگین تر باشد، پرواز او را مشکل تر مى سازد. پس پر بودن شکم به منزله وزنه سنگینى است که به پاى مرغ روح آدمى بسته شده است و مانع پرواز او مى گردد و به عکس، موجب فرو رفتن در طبیعت و از بین رفتن نورانیّت و لطافت روح انسانى است و نمى گذارد کمالات روحى ظاهر گردند. (البته شناخت رابطه روح با بدن امر ساده اى نیست که بتوان در مباحث کوتاهى آن را مطرح کرد؛ ولى به هر حال کسى
1- به همین معنا دو روایت از على علیه السلام نقل شده است:
1ـ «لاتجتمع الفطنة والبطنة»: هرگز تیزهوشى و هوشیارى با شکم پرورى جمع نمى گردد. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 221، حدیث 19652.
2ـ «لاتجتمع عَزیمة وَ وَلیمة»: عزم و اندیشه بر کار، با سورچرانى جمع نمى گردد. نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 692، خ 211. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید، ج 11، ص 142.
که با شکم پر از غذا بسر مى برد، احساس مى کند روح او نمى تواند پرواز نموده و اوج بگیرد و بسان پرنده اى است که پایش به وزنه سنگینى بسته شده باشد).
خداوند متعال به رسول گرامى اسلام خطاب مى کند و مى فرماید: یا احمد به عزّت و جلالم سوگند، هر بنده اى که چهار خصلت را در خود پدید آورد، او را وارد بهشت مى سازم و آن چهار خصلت عبارتند از:
1ـ «یَطْوى لِسانَهُ فَلایَفْتَحُهُ اِلاّ بِما یَعْنیهِ»
زبان خود را از بیان آنچه که براى او لازم و مفید نیست حفظ نماید.
2ـ «یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْواسِ»
دل خود را از وسوسه نگاه داشته و اجازه ورود وسوسه هاى شیطانى را به قلب خویش ندهد.
3ـ «یَحْفَظُ عِلْمى و نَظَرى اِلَیْهِ»
متوجه باشد که من ناظر و مراقب بر همه اعمال و کارهاى او مى باشم.
4ـ «تَکُونُ قُرَّةُ عَیْنَیْهِ الْجُوعَ»
گرسنگى را موجب چشم روشنى خود بداند.
آنگاه خداى متعال خطاب به حبیب خود مى فرماید:
«یا اَحْمَدُ: لَوْ ذُقْتَ حَلاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ ما وَرِثُوا مِنْها، قالَ یا رَبِّ: ما میراثُ الْجُوعِ؟ قالَ: اَلْحِکْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ اِلَىَّ وَ الْحُزْنُ الدّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَؤُنَةِ بَیْنَ النّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لایُبالى عاشَ بِیُسْر اَمْ بِعُسْر. یا اَحْمَدُ: هَلْ تَدْرى بِاَىِّ وَقْت یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ اِلَىَّ؟ قال: لا یا رَبِّ، قالَ: اِذا کانَ جائِعاً اَوْ ساجِداً.»
«یا اَحْمَدُ؛ وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما مِنْ عَبْد ضَمِنَ لى بِاَرْبَعِ خِصال اِلاّ اَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ. یَطْوى لِسانَهُ فَلا یَفْتَحُهُ اِلاّ بِما یَعْنیهِ وَیَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْواسِ وَیَحْفَظُ عِلْمى وَنَظَرى اِلَیْهِ وَ تَکُونُ قُرَّةُ عَیْنَیْهِ الْجُوعَ.
یا اَحْمَدُ؛ لَوْ ذُقتَ حَلاوَةَ الْجُوعِ وَالصَّمْتِ وَالْخَلْوَةِ وَ ما وَرِثُوا مِنْها. قالَ: یا رَبِّ ما میراثُ الْجُوعِ؟ قالَ: اَلْحِکْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ اِلَىَّ وَ الْحُزْنُ الدّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَؤُنَةِ بَیْنَ النّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لایُبالى عاشَ بِیُسْر اَمْ بِعُسْر.
یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى بِاَىِّ وَقْت یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ اِلَىَّ؟ قالَ لا یارَبِّ. قالَ: اِذا کَانَ جائِعاً اَوْ ساجِداً»