سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آثار مثبت گرسنگى و سکوت

الف:

 اوّلین اثر و میراث گران بهاى گرسنگى و سکوت حکمت است؛ یعنى راه یابى انسان به حقایق و واقعیّت هاى نایافته و درک واضح و آشکار آنها.

 انسان با تجربه هاى محدود خویش نیز مى تواند درک کند که چقدر این دو امر در فراگیرى حقایق مؤثّر مى باشند، چنانکه در اواخر ماه رمضان، انسان احساس مى کند روح او آماده پرواز است و طراوت و شادابى و لذّت هاى معنوى همه وجود او را فراگرفته است. بنابراین به بدن به قدرى باید رسیدگى نمود که در خدمت پرواز روح باشد، نه اینکه مانع و مزاحم طیران و عروج روح و توجّه آن به معنویّات و عالم ملکوت گردد.

عقل آدمى که از قواى روحى وى به شمار مى آید، با سبک بودن شکم مى تواند فعالیّت کرده و به درک حقایق نایل شود.

ب:

 دومین اثر ارزشمند گرسنگى و سکوت، حفظ قلب از وسوسه هاى شیطانى است. مؤمنان روزه دار به تجربه دریافته اند که به جمع حواس و حفظ قلب موفّق ترند و افرادى که خویشتن را به پرخورى عادت داده اند نیز بخوبى مى دانند، کمتر مى توانند عنان قلب را در دست خویش گرفته و از پراکندگى حواس و افکار و خیالات واهى محفوظ بمانند.

ج:

 سومین اثر گرسنگى و سکوت، تقرب به خداست. تقرب به خدا، کمال واقعى و بزرگ ترین هدف و آرمان مؤمنان و پارسایان است. براى رسیدن به این هدف متعالى و مهم، باید دل از هواهاى نفسانى و گرایش هاى پوچ مادى و دنیوى پاک گردد و این میسور نیست، جز با تقویت اراده و رشد قدرت تصمیم گیرى در جهت شکل گیرى هویت الهى و معنوى انسان. در این راستا شکى نیست که روزه، نقش مهم و ارزنده اى در تقویت اراده و جهت دهى آن به سمت تقرب به خدا دارد.

د:

 چهارمین اثر دو امر یاد شده، اندوه دائم مى باشد. در روایات فراوانى از حزن و نیز افراد محزون تعریف و تمجید شده است و این سخن بدان معنا نیست که انسان پیوسته عبوس و خشن باشد، بلکه منظور تحصیل حالتى است در برابر سرمستى و

نشاط و شادى بى مورد و بى حد که از صفات منحطِّ حیوانى است. فرد ساکت و گرسنه هرگز شادیهاى کاذب، و تفریحهاى حاکى از بى خبرى و خنده هاى مستانه ندارد و رفتار او با متانت و آرامش همراه است. البته ممکن است حزن در امور مادّى و عقب ماندن از دنیاداران، در مسابقه ثروت اندوزى، رخ دهد که به هیچ وجه ممدوح نیست، بلکه حُزنى که در برابر شادى بى حد و مستى غافلانه قرارگیرد، شایسته مدح و ستایش است.

اینکه انذار و ترسانیدن مردم، یکى از مهم ترین وظایف رسولان الهى به شمار آمده، بدین جهت است که آدمیان از عمر خویش استفاده شایسته برند و اعمال و رفتار خویش را کنترل کنند و از امکانات و نیروهاى خدادادى به نحو مطلوب بهره گیرند. مؤمن از اینکه مقدارى از عمرش صرف امور ارزشمند و لازم نگردیده و یا لااقل در مباحات مصروف شده محزون است؛ زیرا از سرمایه اش کاسته شده و سودى در این تجارت نصیبش نگشته است.

بى جهت نیست که برخى بزرگان از بسیارى مباحات نیز دست مى شستند. وقتى مؤمن به زندگى این فرزانگان نظر مى کند و خود را با آنها مقایسه کرده و عمر خویش را صرف در مباحات و امور بى فایده مى بیند، محزون و اندوهگین مى گردد و تصمیم مى گیرد گذشته ها را جبران کند و باقى مانده عمر خود را قدر بداند.

هـ:

 اثر دیگر گرسنگى و سکوت، سبک بارى است؛ یعنى هر قدر آدمى به مردم احتیاج کمترى داشته باشد آزادتر است، ولى کسى که شکم بارگى را پیشه کند ـ بدان جهت که پیوسته در اندیشه طعام مطلوب تر و لذّت بیشترى است ـ از حرّیت و آزادى محروم است و به مانند چهار پایان، همواره به فکر آخور خویش و به تعبیر مولى امیرالمؤمنین(علیه السلام) همّ او علف اوست؛ در نتیجه با مشکلات فراوانى مواجه خواهد شد: از جمله کسب درآمد بیشتر براى تهیه سفره هاى رنگین و غذاهاى لذیذ و احیاناً دست یازیدن به کارهاى نامشروع، براى تأمین مقاصد خود.

 و:

 اثر دیگر آن دو امر، دفاع از حقّ و حقیقت است.

کسى که زندگى معمولى و بى آلایش و بدون تشریفات دارد، زبانش نیز باز است و قادر است در همه جا از حق دفاع کند، برخلاف شکم باره اى که قدرت دفاع از حقّ را ندارد و همواره به رعایت و ملاحظه دیگران مى پردازد، تا مبادا به منابع درآمد او ضربه اى وارد آید. فرد سبک بار و «خفیف المؤنة» پروایى ندارد که از حق گویى او دیگران برنجند و یا به زندگیش آسیبى وارد سازند، زیرا او با امکانات اندک زندگى خویش را سپرى کرده و همه جا مردانه، در برابر کژى ها و بى عدالتى ها، از حقّ دفاع مى کند. انسان سبک بار و «خفیف المؤنة» مى کوشد تا آبرومند زندگى کند؛ ولى شکم باره مى کوشد تا همیشه خوش زندگى کند و بین این دو تفاوت زیادى است.

 ز:

 با توجه به مطالب گذشته، اثر سودمند دیگر گرسنگى و سکوت به روشنى آشکار مى گردد و آن اینکه مؤمن پرهیزگار هیچ گاه به این فکر نیست که روزگارش چگونه مى گذرد: به سختى یا به آسانى؟ زیرا به تقدیر و قضاى الهى رضا داده و در دنیا به قناعت و کم خرجى روى مى آورد و به جمع آورى ثروت و مال همّت نمى گمارد، تا به گرفتارى و بیمارى هاى روانى اى که دنیاداران بدان مبتلا هستند، مبتلا گردد.

در ادامه خداى سبحان فرمود:

آیا مى دانى چه وقت بنده ام به من تقرّب مى جوید؟

آن حضرت عرض کرد: نمى دانم.

فرمود: در حال گرسنگى و سجده: بدون شکّ بهتر است این دو با هم جمع گردند، زیرا گرسنه اى که در حال سجده باشد روحش آمادگى بیشترى براى پرواز و قرب به حق دارد، زیرا با تحمّل رنج گرسنگى احساس ضعف و کوچکى و تواضع در برابر خدا مى کند و بر اثر سجده، کمتر حواسش پراکنده مى گردد و در نتیجه حضور قلب بیشترى خواهد داشت.

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/6/15ساعت  7:0 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

تفسیر گرسنگى و جوع ممدوح

ستایش گرسنگى در روایات به معناى مطلوب بودن تحمل رنج گرسنگى بطور مطلق نیست، بلکه مراد توجه دادن انسان ها به موانع پرواز روح آدمى و آنچه مزاحم فعالیت هاى روحى است؛ چه در جنبه هاى حضورى، یعنى توجهات قلبى و چه در جنبه هاى حصولى، یعنى فکر کردن واندیشیدن.

بنابراین انسان نه آن قدر گرسنگى بکشد که از رنج آن نتواند کار کند و نه آن قدر پرخورى کند که مانع فعالیت هاى او گردد و به تعبیر حضرت علاّمه طباطبایى(قدس سره)منظور از جوع در این گونه روایات، سبک بودن شکم ـ در مقابل پرخورى ـ است نه اینکه مقصود گرسنگى باشد. خوردن غذاهاى مطبوع نه تنها مضرّ نیست، بلکه براى سلامتى بدن مفید و لازم است؛ ولى رعایت اعتدال نیز لازم است.

(راجع به جوع و تحمل گرسنگى، در کتب اخلاقى مطالب زیادى مطرح شده که بزرگان بر اثر آن به کمالات والایى دست یافتند، و ما براى رعایت اختصار، به همین اندازه بسنده مى کنیم).

اینکه پیامبر اسلام از آثار جوع و سکوت، سؤال مى کنند و پاسخ مى شنوند، بدین معنى نیست که حضرت نمى دانستند و یا معاذاللّه، بدان عمل نمى کردند، بلکه براى پند گرفتن دیگران و نیز براى این بودکه این دریافت ها ارمغانى براى خاکیان و اهل زمین باشد.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/6/14ساعت  7:0 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

میراث گران بها

اى احمد: اى کاش مى دانستى که گرسنگى و سکوت چقدر شیرین اند و آثار این دو چقدر زیاد است.

حضرت(صلى الله علیه وآله) عرض مى کند: پروردگارا، میراث و اثر گرسنگى و سکوت چیست؟

خداوند پاسخ مى دهد که آثار این دو عبارتند از:

1ـ حکمت:

یعنى گرسنگى و سکوت مقدمه و زمینه ساز حکمت و شناخت حقایق است.

2 ـ حفظ قلب:

یعنى در همه حال اختیار قلب و دل آدمى به دست خود اوست.

3ـ تقرّب به سوى من:

عبد به واسطه گرسنگى و سکوت مى تواند به من نزدیک گردد و قرب معنوى پیدا کند.

4ـ حزن و اندوه دایم:

 حالت حزن که از حالات ممدوح است (پس از این، راجع به مدح حزن توضیح خواهیم داد) از آثار جوع و سکوت است.

5ـ سبکبارى در بین مردم

6ـ قول به حقّ:

یعنى به واسطه نداشتن طمع در مال مردم، مى تواند همه جا حقّ را گفته و از هیچ کس ترس و واهمه اى نداشته باشد.

7ـ نیاندیشیدن به اینکه آیا روزگار او به سختى مى گذرد یا به آسانى؛ زیرا انسان کم خرج به این فکر نیست که ثروتمند باشد و یا تنگ دست.

آنگاه مى فرماید: اى احمد: آیا مى دانى که چه وقت بنده ام به من تقرّب پیدا مى کند؟

حضرت عرض کرد: نمى دانم

خداوند فرمود: آن هنگام که بنده ام در حال گرسنگى و یا در حال سجده باشد، به من نزدیک مى شود.

 توضیح و تفسیر

آفرینش انسان براى رسیدن به کمالات نهایى و رسیدن به جایگاه ابدى است و راه یابى به آن جایگاه منوط به رعایت چهار شرط است، که در حدیث معراج از آنها یاد شده و با به کار بستن آنها، خداوند خود ورود به بهشت را ضمانت کرده است. دو شرط از این شروط چهارگانه مربوط به اعضا و جوارح ظاهرى (مربوط به زبان و شکم) است و دو شرط دیگر مربوط به امور قلبى و باطنى است: که یکى از آن دو سلبى و به معناى بازداشتن قلب از وسوسه هاى شیطانى است و شرط دیگر ایجابى و به معناى توجه انسان به حضور خداوند و نظارت بر اعمال اوست. البتّه به کار بستن دو شرط اوّل آسان تر است و به کاربستن دو شرط اخیر کار آسانى نیست و به ریاضتهاى فراوان نیاز دارد.

 اصولا حفظ زبان از پرگویى و حفظ شکم از پرخورى، یکى از راه هاى مبارزه با شیطان است. گرچه دام هاى شیطان منحصر به زبان و شکم نیست، ولى این دو قوى ترین ابزار و ادوات شیطان در مسیر انحراف آدمى است، زیرا اگر کسى بتواند شکم را کنترل کند، شهوت را نیز مى تواند تحت کنترل در آورد و اگر کسى توانست زبان خود را حفظ کند، نگاه داشتن چشم و گوش نیز میسور خواهد بود.

بزرگ ترین عامل سلب آگاهى، شعور و درک، و سلب حضور قلب از انسان، همانا پربودن شکم است. انسان با شکم پر نمى تواند فکر کند و موفق به مطالعه، حضور قلب در نماز و بسیارى از امور دیگر نمى شود. این مسئله به تجربه ثابت شده است و لذا معروف است که «عبادةُ الشَّبعان کتملُّق السَّکران»(1) کسى که با شکم پُر به عبادت مى پردازد، نظیر انسان مستى است که به تملّق دیگران پرداخته است. کسى که مست است شعورى ندارد، لذا تملّق گفتن او ارزش و اعتبارى ندارد پس خضوع و نیایش انسان سیر که با شکم پر به عبادت مى پردازد، از هیچ ارزش و اعتبارى برخوردار نیست.

هنگام پر بودن شکم، درک و آگاهى که از خصایص انسان است، از او سلب مى گردد، دقیقاً مانند پرنده اى که وزنه سنگینى به پاى او بسته اند و هر چه این وزنه سنگین تر باشد، پرواز او را مشکل تر مى سازد. پس پر بودن شکم به منزله وزنه سنگینى است که به پاى مرغ روح آدمى بسته شده است و مانع پرواز او مى گردد و به عکس، موجب فرو رفتن در طبیعت و از بین رفتن نورانیّت و لطافت روح انسانى است و نمى گذارد کمالات روحى ظاهر گردند. (البته شناخت رابطه روح با بدن امر ساده اى نیست که بتوان در مباحث کوتاهى آن را مطرح کرد؛ ولى به هر حال کسى

1- به همین معنا دو روایت از على علیه السلام نقل شده است:

1ـ «لاتجتمع الفطنة والبطنة»: هرگز تیزهوشى و هوشیارى با شکم پرورى جمع نمى گردد. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 221، حدیث 19652.

2ـ «لاتجتمع عَزیمة وَ وَلیمة»: عزم و اندیشه بر کار، با سورچرانى جمع نمى گردد. نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 692، خ 211. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید، ج 11، ص 142.

که با شکم پر از غذا بسر مى برد، احساس مى کند روح او نمى تواند پرواز نموده و اوج بگیرد و بسان پرنده اى است که پایش به وزنه سنگینى بسته شده باشد).


نوشته شده در  سه شنبه 86/6/13ساعت  7:0 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

نقش رفاقت و دوستى با علما و فقرا

«وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صاحِباً وَالزُّهْدَ جَلیساً وَ الْعُلَماءَ اَحِبّاءً وَالْفُقَراءَ رُفَقاءً»

مسجد را چون خانه خود برگزیند و علم را همراه خود و زهد را همنشین و علما را محبوب و فقرا را رفیق خود قرار دهد.

مسلّماً کسى که خدا را دوست مى دارد، مسجد را خانه خود قرار مى دهد و هر وقت فراغتى پیدا مى کند، به مسجد رفته، با خداى خود به مناجات مى پردازد. همچنین دوست خدا، دنبال این است که هر چه بیشتر محبوب خود را بشناسد و هر چه معرفت او به خدا بالا رود، سیر نمى شود. او دنبال افزایش علم خود به صفات و آثار و افعال الهى است و هر چه را فرا روى خود مى نگرد، جلوه اسماء و صفات خدا مى شناسد و توجه او به هستى از آن جهت است که مظهر محبوب


صفحه 269

اوست، از این جهت در صدد است علمش به آثار خدا و محبوبش افزایش یابد.

کسى که خدا را دوست مى دارد، دوستان او را نیز دوست مى دارد و از برجسته ترین دوستان خدا علما هستند و با کسانى که با خدا بیگانه اند پیوندى ندارد. البته منظور از علما، علماى الهى و آشنایان به معارف الهى اند. همچنین کسى که دوست خداست و زندگى ساده و فقیرانه دارد و دل به امور دنیا خوش نمى کند، با کسانى پیمان دوستى مى بندد که زندگى فقیرانه داشته، دل به دنیا نمى بندند، نه با کسانى که شیفته دنیا و طالب زخارف دنیا هستند. با کسى دوست مى گردد که با اختیار خود و آگاهانه از زخارف دنیا کناره مى گیرد. البته ممکن است انسان مال فراوانى داشته باشد و همه را در راه خدا صرف کند، نه براى هواهاى نفسانى و در جهت لذت جویى. بسیارى از انبیا و برخى از ائمه اطهار، اموال فراوانى داشتند، ولى اموالشان را بین فقرا تقسیم مى کردند. چنان نبود که کاخ بسازند و به تزئین آن و زر و زیور دنیا بپردازند.

«وَ یَطْلُبَ رِضاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ العاصینَ فِراراً»

(دوستدار من کسى است که) رضاى مرا طلب کند و از گنه کاران فرار کند.

دوستدار خدا دنبال جلب خشنودى خداست و در این راه نهایت تلاش و سعى خویش را بکار مى بندد. چنین کسى به دشمنان خدا نزدیک نمى شود، بلکه از آنان فرار مى کند، البته گاهى براى اصلاح و هدایت گناهکار با او دوست مى گردد، چرا که وظیفه اولیاى خدا و دوستان خدا این است که به تربیت و هدایت گناهکاران بپردازند و چه بسا این مهم با ایجاد دوستى با آنها میسر مى گردد، گرچه آنان طبعاً خواهان چنین رفاقتى نیستند.

«وَ یَشْتَغِلَ بِذِکْرى اِشْتِغالا وَ یُکْثِرَ التَّسْبیحَ دائماً وَ یَکُونَ بِالْعَهْدِ صادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وافِیاً»

(دوستدار من) همواره به ذکر من مشغول است و فراوان تسبیح مى گوید و به عهد خود صادق است و به وعده خود وفا مى کند.

 


صفحه 270

محب خدا زیاد به یاد خداست و تسبیح او را مى گوید، چرا که براى عاشق چیزى بهتر از یاد معشوق نیست. دوستدار خدا اهل حقه و نیرنگ نیست و در عهد و پیمان خود صادق است. کسانى که در محبت به خدا صادقند، با دیگران نیز صادقانه برخورد مى کنند و کسى که در ابراز محبت صادق نیست، با مسائل منافقانه روبرو مى شود.

«وَ یَکُونَ قَلْبُهُ طاهِراً وَ فىِ الصَّلوةِ ذاکِیاً وَ فىِ الْفَرائِضِ مُجتَهِداً»

(دوستدار من) قلبش پاک و در نماز بر افروخته است و در انجام واجبات سخت کوشاست.

دلى که از آن خدا شد، از آلودگى ها پاک مى گردد و تعلقى به غیر خدا ندارد، چون محبت خدا جایگزین گشته است و با وجود آلودگى دل، محبت خدا در آن رسوخ نمى یابد. پس وجود محبت خدا، نشانگر پاکى دل از آلودگى هاست.

«وَ فیما عِنْدى مِنَ الثَّوابِ راغِباً وَ مِنْ عَذابى راهِباً وَ لاَِحِبّائى قَریباً وَ جَلیساً»

و به ثوابهایى که نزد من است، چشم دوخته باشد و از عذاب من ترسان و همواره همنشین و همراه دوستان من باشد.

به طور کلى محب و دوستدار خدا باید از دنیا دورى گزیند، زیرا محبت به خدا با علاقه به دنیا جمع نمى شود، البته محبت خدا ابعاد گوناگونى دارد و در کل مى توان گفت هر چه مانع تقرب به خدا و مبغوض خداست دنیا به شمار مى آید. کسى که به خدا محبت خالصانه دارد، جز به خدا و آنچه به او تعلق دارد دل نمى بندد و اگر با کسى دوست است، از آن جهت است که با خدا ارتباط دارد. چنانکه قبلا گفته شد، محبت به خدا مراتب دارد، ممکن است انسان در ابتدا به چیزهایى که حلال است و مبغوض خدا نیست، علاقه داشته باشد و این با محبت خدا منافات ندارد؛ ولى سخن در این است که وقتى محبت خالص شد فقط به خدا تعلق مى گیرد، حتى محبوبیت انبیا، اولیاى خدا و ائمه اطهار از آن جهت است که با خدا ارتباط دارند.

«یا اَحْمَدُ؛ لَوْ صَلّى الْعَبْدُ صَلوةَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ صامَ صِیامَ اَهْلِ السَّماءِ وَاالاَْرْضِ


صفحه 271

وَ طَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَةِ وَ لَبِسَ لِباسَ الْعارى، ثُمَ اَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً اَوْ سُمْعَتِها اَوْ رِیاسَتِها اَوْ حُلِیِّها اَوْ زینَتِها لا یُجاوِرُنى فى دارى وَ لاََنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتى»

اى محمد؛ اگر بنده اى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و روزه بگیرد و همانند فرشتگان از خوردن غذا دورى گزیند و لباس برهنگان را بپوشد؛ ولى در قلب او ذره اى از حب دنیا یا ریا و سمعه و یا ریاست و زینت دنیوى باشد، او را به جوار خویش راه نمى دهم و محبت خود را از دلش خارج مى کنم.

این قسمت پایانى حدیث خیلى تکان دهنده است، جا دارد پند گیریم و سعى کنیم در زندگى خود این توصیه ها را مد نظر قرار دهیم. خدا مى فرماید: اگر کسى به اندازه اهل آسمان و زمین عبادت کند ـ گرچه چنین چیزى ممکن نیست، ولى فرض کنیم بنده اى چنین کند ـ و به مانند ملائکه غذا نخورد و مثل برهنگان، در حد ستر عورت لباس بپوشد، ولى در دلش ذره اى از محبت به دنیا و مهر آن وجود داشته باشد، مثلا دوست بدارد پر آوازه گردد و مردم او را بستایند و ذره اى محبت ریاست و مقام و محبت زر و زیور دنیا در دلش وجود داشته باشد، چنین بنده اى به جوار من نایل نمى گردد.

«وَ عَلَیْکَ سَلامى وَ رَحْمَتى وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

اى محمد؛ بر تو باد سلام، محبت و رحمت من؛ و ستایش، خداى جهانیان را سزد.

 

* * *

منبع
نوشته شده در  سه شنبه 86/6/6ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

رابطه گریه با محبت خدا

کسى که در آغاز راه است و مى خواهد در مسیر خدا قرار گیرد و محبت او را به سوى خود جلب کند، باید از خوف خدا گریه کند، چون هنوز پاک نگردیده است و به گناه آلوده است. تا از خوف خدا نگرید و توبه کامل نکند، دلش از آلودگى ها و گناه پاک نمى گردد ـ گریه از خوف خدا چونان آب زلال گناهان را مى شوید ـ و پس از پاک گشتن ازگناهان ورسیدن به محبوب،از شوق وصول ورسیدن به محبوب زیادمى گرید.

درباره حضرت شعیب، على نبینا و آله و علیه السلام، آمده است که ایشان صد سال گریست تا چشمانش نابینا گشت، خداى متعال به او وحى کرد: اى شعیب؛ چرا اینقدر گریه مى کنى؟ اگر از ترس عذاب من مى گریى، من جهنم را بر تو حرام کردم و اگر از شوق بهشت مى گریى، من بهشت را در اختیار تو گذاشتم. حضرت شعیب عرض کرد: خدایا؛ تو مى دانى که گریه من، نه از ترس جهنم است و نه از شوق بهشت، بلکه به جهت شوق لقاى توست (شکى نیست که خدا از نهان شعیب آگاه بود و نیازى به پاسخ شعیب نبود، بلکه این گفتگو از جمله گفتگوهاى عاشق و معشوق است). خدا فرمود: راست گفتى، از این پس کلیم خود را خادم تو قرار مى دهم!

از سوئى حضرت موسى از مصر فرار کرد و به مَدین نزد شعیب رفت و در مقابل ازدواج با یکى از دختران شعیب، قرار داد بست که ده سال در آنجا بماند و به شعیب خدمت کند و چوپانى گوسفندانش را به عهده گیرد.

پس از نابینا گشتن شعیب و ناتوانى از انجام کارها، خداى متعال کلیم خود، حضرت موسى بن عمران را ـ که گرچه در آن زمان پیامبر نبود، ولى پس از آن از جمله پیامبران اولى العزم گشت ـ براى خدمت او گماشت. شعیب به پاس عشق و محبت به خدا چنین لیاقتى یافت که پیامبرى چون موسى، ده سال به او خدمت


صفحه 268

کند، شاید همین خدمتهاى موسى به شعیب باعث گردید به مقام رسالت نایل گردد.

پس کسى که زیاد گریه مى کند، مجال خندیدن ندارد، لذا خنده دوستان خدا اندک است، آن هم براى خوشحال کردن دیگران. چنان شوق دیدار خدا بر دلشان مستولى است که در این دنیا به هیچ چیز دل خوش نمى شوند و روى گشاده و خنده آنان براى شادمان ساختن اطرافیان و براى این است که دیگران را اندوهگین نسازند والا در دلشان چنان حزن و اندوهى است که با شادى هاى دنیا محو نمى گردد و تنها آن حزن با رسیدن به لقاى خداوند، برطرف مى شود.

همچنین کسى که خدا را دوست دارد با خواهش دل مخالفت مى کند، چون محبت خدا با خودخواهى و خودپرستى جمع نمى شود. پس براى رسیدن به خدا باید پا روى هواى نفس و خواست او نهاد و تا انسان تابع هواى نفس و مطیع اوست، نمى تواند دوستدار خدا گردد.

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 86/6/5ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری